سرمایه‌گذار ایرانی هنوز به سبدگردان اعتماد ندارد 

بازار سرمایه ایران با انبوهی از نقدینگی مواجه است اما مسیر ورود آن به ابزارهای حرفه‌ای هنوز ناهموار است. سرمایه‌گذاری غیرمستقیم نتوانسته سهم واقعی خود را از بازار بگیرد و فاصله میان ظرفیت صندوق‌ها و اعتماد سرمایه‌گذاران هر روز بیشتر می‌شود.

به گزارش صدای بورس، بازار سرمایه ایران با انبوهی از نقدینگی مواجه است اما مسیر ورود آن به ابزارهای حرفه‌ای هنوز ناهموار است. سرمایه‌گذاری غیرمستقیم نتوانسته سهم واقعی خود را از بازار بگیرد و فاصله میان ظرفیت صندوق‌ها و اعتماد سرمایه‌گذاران هر روز بیشتر می‌شود. ساختار کارمزدها پاسخگوی رقابت امروز نیست و مدل فعلی بازده خالص را برای سرمایه‌گذار کم‌اهمیت جلوه می‌دهد. هزینه‌های پنهان در عملکرد صندوق‌ها اثر می‌گذارد و مانع دیده‌شدن ارزش‌افزوده مدیریت حرفه‌ای می‌شود.

محدودیت‌های مقرراتی اجازه مانور و ریسک‌پذیری حساب‌شده را نمی‌دهد و بسیاری از فرصت‌های بازار در همین چرخه از دست می‌رود. زیرساخت‌های فناوری با استانداردهای جهانی فاصله دارد و ابزارهای مدیریت دارایی از سرعت و شفافیت مورد انتظار نسل جدید عقب مانده‌اند. نبود یک نظام رتبه‌بندی قابل‌اتکا، مقایسه صندوق‌ها را دشوار کرده و انتخاب برای سرمایه‌گذار را به حدس و گمان تبدیل می‌کند. جریان‌های غیررسمی بازار بخش بزرگی از رفتار سرمایه‌گذاران را شکل می‌دهد اما در آمار رسمی دیده نمی‌شود. شکاف میان نیاز سرمایه‌گذار و توان نهادهای مالی به نقطه هشدار رسیده و بازاری که باید بر اساس مدیریت دارایی رشد کند همچنان بر دوش معامله‌گری فردی حرکت می‌کند. این وضعیت نشانه‌ای است از اینکه ابزارها آماده‌اند، اما بستر اعتماد و شفافیت هنوز کامل نشده است. در همین راستا در نشستی که به همت کانون نهادهای سرمایه‌گذاری برگزار شد، مهدی دلبری، مدیرعامل شرکت سبدگردان هیوا و بهنام بهزاد فر، مدیرعامل آوای باران به واکاوی این موضوعات پرداختند.

* چرا در ایران برخلاف بسیاری از کشورها، حجم سرمایه‌گذاری مستقیم بازار سرمایه چند برابر سرمایه‌گذاری غیرمستقیم از طریق صندوق‌هاست؟ این موضوع از کجا ریشه می‌گیرد؟
مهدی دلبری: تصویر سرمایه‌گذار ایرانی را اگر کمی دقیق‌تر ببینیم، می‌توان آن را ترکیبی از میل تاریخی به «خودکفایی» و نوعی هیجان معامله‌گری فردی دانست. در فرهنگ اقتصادی ما، واژه‌هایی مثل «اعتماد به دیگری برای تصمیم مالی» هنوز جا نیفتاده است؛ بسیاری از افراد احساس می‌کنند تسلیم شدن در برابر مدیریت حرفه‌ای، به معنای ازدست‌دادن کنترل است. در واقع، سرمایه‌گذار معمولی تصور می‌کند اگر خودش مثلا سهام فولاد یا خودرو را بخرد، بهتر از یک مدیر صندوق تشخیص می‌دهد. این باور عمومی، سال‌هاست در هم تنیده با تجربه‌های تلخ صندوق‌های ناکارآمد یا سبدهای پرریسک شده است.
اما مشکل فقط فرهنگی نیست. ما از نظر ساختار هزینه‌ای نیز وضعیت غیررقابتی داریم. در جهان، شما با کارمزدی ۰٫۵ تا ۱ درصد می‌توانید سبد یا صندوق بخرید. در ایران، هزینه‌های پنهان مدیریت صندوق‌ها چند برابر است؛ از کارمزد ارکان تا هزینه‌های کارشناسی و حسابرسی و ارزش‌گذاری. همین امر باعث می‌شود حتی اگر صندوق عملکرد خوبی داشته باشد، بازده خالص آن برای سرمایه‌گذار به‌قدری کاهش یابد که انگیزه سپردن پول از بین برود. اگر به واقعیت نقدشوندگی نگاه کنیم، بحران جدی همین‌جاست. در سبدهای اختصاصی، رسیدن به پول اغلب ۶ یا ۷ روز کاری زمان می‌برد، درحالی‌که سرمایه‌گذار در سهام مستقیم می‌تواند طی چند دقیقه سهام را بفروشد و وجه نقد بگیرد. در بازارهای پرهیجان، این فاصله زمانی مساوی با از دست دادن فرصت است. بنابراین، طبیعی است که سرمایه‌گذار به مسیر سریع‌تر یعنی معامله مستقیم روی بیاورد.
از سوی دیگر، تجربه‌ی دوره‌های پرتلاطم مانند سال‌های ۹۹ و ۱۴۰۱ نشان داد که گاهی در صندوق‌ها قیمت کارشناسی واحدها واقع‌بینانه نیست و در مقاطع رشد یا افت شدید، فاصله چشمگیر میان ارزش روز دارایی و «NAV» ایجاد می‌شود. این مسئله، اعتماد عمومی به صندوق‌ها را بیشتر تضعیف کرده است. بنابراین منشأ ترجیح سرمایه‌گذاری مستقیم را ترکیبی از سه عامل می‌دانم: فرهنگ خودمعامله‌گری، هزینه‌های بالای اداره دارایی، و ضعف ساختار نقدشوندگی.

بهنام بهزاد فر: اگر بخواهیم ریشه این تفاوت را پیدا کنیم، باید به تقویم تاریخی بازار سرمایه ایران نگاه کنیم و ببینیم که ما اساساً چقدر سابقه سرمایه‌گذاری غیرمستقیم داریم. واقعیت این است که کل تجربه صندوق‌ها و سبدهای سرمایه‌گذاری، چیزی حدود یک دهه است؛ در حالی که بورس ما بیش از شصت سال قدمت دارد. طبیعی است در چنین شرایطی توقع نداشته باشیم سرمایه‌گذاری غیرمستقیم از نظر اعتماد عمومی جا افتاده باشد. در کشورهای پیشرفته، صندوق‌ها و شرکت‌های سرمایه‌گذاری حداقل نیم‌قرن سابقه دارند؛ آنها با بحران‌ها و افت‌وخیزها آزموده شده‌اند و توانسته‌اند اعتماد جامعه را طی چند نسل به‌دست آورند. ما هنوز در مرحله‌ای هستیم که مردم شناخت کافی از این ابزار ندارند.
نکته‌ی دوم مربوط به عملکرد واقعی این صندوق‌هاست. متأسفانه بسیاری از صندوق‌های ما نتوانسته‌اند کارنامه‌ای ارائه دهند که سرمایه‌گذار احساس کند اگر پولش را به دست مدیر صندوق بسپارد، نتیجه بهتری می‌گیرد. مثال روشنش عملکرد صندوق‌های طلاست: وقتی قیمت جهانی و داخلی طلا رشد می‌کند، انتظار داریم صندوق طلا حداقل همگام باشد، ولی بارها دیده‌ایم صندوق‌های طلا از خود طلا عقب مانده‌اند. اگر ابزاری که باید شاخص‌محور باشد، بازدهی‌اش از دارایی پایه کمتر شود، جای تعجب نیست که مردم ترجیح دهند خودشان طلا بخرند. همین وضعیت را در صندوق‌های اهرمی و سایر ابزارها هم داریم؛ نه فقط ابزار کافی نداریم، بلکه همان ابزارهای موجود هم کارکرد کاملشان را نشان نمی‌دهند.
ضعف زیرساختی ابزارها نیز موضوع مهمی است. در دنیا صندوق‌هایی وجود دارند که بر اساس مس، نقره، رمزارز، اوراق ارزی یا دارایی‌های با بتای منفی ساخته شده‌اند تا پوشش ریسک بدهند. در ایران چنین تنوعی وجود ندارد. سرمایه‌گذار چه انتخابی دارد؟ یا باید صندوق سهامی بخرد، یا صندوق درآمد ثابت. وقتی تنوع پایین است، سرمایه‌گذار ریسک را خودش مدیریت می‌کند و مستقیماً وارد معامله می‌شود.
مسئله‌ی دیگری که کمتر به آن توجه درمی‌شود، تفاوت‌های مقرراتی است. بسیاری از مقررات حاکم بر بازار سرمایه ما سخت‌گیرانه‌تر از استانداردهای بین‌المللی‌اند. برای مثال در مقوله‌ FATF و الزامات افشای اطلاعات مشتری، در حالی که بازارهای طلا و رمزارز با آزادی نسبی عمل می‌کنند، بورس محدودیت شدیدی دارد. نتیجه این می‌شود که سرمایه‌گذار برای فرار از پیچیدگی‌های اداری و مقرراتی، ترجیح می‌دهد شخصاً اقدام کند.
از همه این‌ها مهم‌تر، ساختارهای تکنیکی اشتباه است؛ مثل فرمول حجم مبنا که حتی برای صندوق‌ها اعمال شده است! حجم مبنا برای سهام شرکت‌ها طراحی شده تا از نوسان‌های شدید جلوگیری کند، اما وقتی این سازوکار را روی ابزارهای سرمایه‌گذاری غیرمستقیم هم می‌گذاریم، عملاً جلوی تحرک نقدشوندگی صندوق را می‌گیریم. صندوق‌ها باید امکان معامله پویا و لحظه‌ای داشته باشند، نه این‌که با محدودیت حجم مبنا متوقف شوند. در مجموع، ترجیح سرمایه‌گذاری مستقیم در ایران را حاصل چند پدیده هم‌زمان است:
یک، سابقه تاریخی بسیار کوتاه ابزارهای غیرمستقیم؛ دو، ضعف عملکرد و بازدهی واقعی صندوق‌ها؛ سه، کمبود تنوع ابزار؛ چهار، سخت‌گیری‌های غیرمنطقی مقرراتی؛ و پنج، مشکلات فنی که نقدشوندگی و آزادی عمل سرمایه‌گذاری را کاهش می‌دهد.

* چه چیزهایی مانع رشد حوزه مدیریت دارایی و صندوق‌های حرفه‌ای در ایران شده؟ ما چرا نتوانسته‌ایم مثل سایر کشورها، شبکه‌ای قدرتمند از نهادهای سرمایه‌گذاری غیرمستقیم بسازیم؟
مهدی دلبری: مسئله‌ی اول، ساختار هزینه‌ها و تعرفه‌هاست. قوانین موجود برای صندوق‌ها و سبدها، هزینه‌های زیادی را تحمیل می‌کنند که بخش عمده‌اش به ارکان و نهادهای ناظر و خدماتی مربوط است. وقتی از هر ۱۰۰ تومان بازده، چندین تومان صرف کارمزد حسابرس، متولی، مدیر، بازارگردان، ضامن و سایر ارکان می‌شود، عملاً ارزش افزوده‌ای برای سرمایه‌گذار باقی نمی‌ماند. در بازارهای جهانی، کل هزینه‌ی ساختار صندوق یک واحد درصد است، ولی گاهی در ایران به پنج یا شش درصد می‌رسد. چنین هزینه‌ای باعث می‌شود صندوق‌ها از ابتدا جذابیت نداشته باشند.
مانع دوم، نبود رقابت واقعی میان مدیران دارایی است. ما هنوز نظام رتبه‌بندی و پایش عملکرد نداریم که سرمایه‌گذار بتواند بین مدیران براساس سابقه و کارنامه انتخاب کند. بنابراین اعتماد عمومی شکل نمی‌گیرد. سرمایه‌گذار می‌پرسد: من از کجا بدانم این سبدگردان واقعاً عملکرد بهتری دارد؟ وقتی ارزیابی شفاف وجود ندارد، بازار به سمت معامله مستقیم می‌رود.
سومین مانع، سیاست‌های ارزی و صنعتی کشور است. بسیاری از صندوق‌ها مبتنی بر سهام صنایع داخلی‌اند که حاشیه سودشان مستقیم به نرخ ارز و سیاست‌های دولتی بستگی دارد. وقتی این سیاست‌ها غیرقابل پیش‌بینی‌اند، مدیران سبد نمی‌توانند برنامه‌ریزی پایدار داشته باشند. نتیجه، نوسانات شدید عملکرد است که اعتماد سرمایه‌گذار را از بین می‌برد.
چهارم، ضعف نقدشوندگی که قبلاً اشاره کردم؛ در صندوق‌ها به‌ویژه در دوره‌های هیجان، ممکن است ده‌ها میلیارد تومان تقاضای فروش واحد صندوق ایجاد شود ولی نقدینگی لازم برای پاسخ وجود نداشته باشد. چند روز تأخیر در پرداخت وجه بازخرید کافی است تا ذهن سرمایه‌گذار را نسبت به کل ابزارهای غیرمستقیم منفی کند و نهایتاً باید بگویم که ما در فرهنگ مالی هنوز به بلوغ نرسیده‌ایم. مردم ما با «وارث‌داری» و تصمیم‌گیری شخصی آشنا هستند نه «اعتماد نهادی». تغییر این ذهنیت زمان می‌خواهد و نیازمند موفقیت‌های تکرارشونده از سوی صندوق‌هاست تا الگوی ذهنی اعتماد در جامعه شکل بگیرد.

بهنام بهزاد فر: به نظر من ریشه را باید در چند سطح دید؛ از سیاست‌گذاری گرفته تا فناوری و رفتار سرمایه‌گذار. نخست، باید بپذیریم که فضای سیاست‌گذاری ما هنوز به مفهوم اقتصاد باز باور ندارد. سیاست‌های محدودکننده و مداخله‌گرانه در عملکرد شرکت‌های بورسی، به ویژه در حوزه نرخ ارز، صادرات و سود تقسیمی، عملاً دست مدیران صندوق‌ها را بسته است. در چنین شرایطی، مدیر دارایی نمی‌تواند استراتژی آزاد طراحی کند. نتیجه آن است که صندوق‌ها همگی به سمت الگوهای مشابه حرکت می‌کنند و سرمایه‌گذار تفاوتی میانشان نمی‌بیند.
نکته دوم، تفاوت سطح شفافیت مقرراتی میان بازار سرمایه و سایر بازارهاست. بورس ایران شاید تنها بازاری است که در آن مقررات FATF و قواعد افشای اطلاعات مالی با سخت‌گیرترین شکل ممکن پیاده می‌شود، در حالی که بازارهای رقیب مانند رمزارز، طلا یا مسکن از چنین نظارتی فاصله دارند. به همین دلیل بخشی از سرمایه‌ها به سمت بازارهایی می‌رود که الزامات کمتری دارند و آزادی عمل بیشتری برای سرمایه‌گذار فراهم می‌کنند. وقتی سرمایه‌گذار برای کوچک‌ترین تراکنش باید ده مرحله تأیید و امضا را طی کند، طبیعی است که ترجیح دهد خودش معامله کند تا دارایی‌اش را به صندوق بسپارد.
سوم، ساختار فنی بازار سرمایه قدیمی است. ما هنوز با محدودیت‌هایی مانند دامنه‌ی نوسان ثابت، حجم مبنای هفتگی و سیستم تسویه غیرمستقیم کار می‌کنیم. این ساختار برای ابزارهای سنتی سهامی طراحی شده‌است، نه برای صندوق‌های متنوع یا سبدهای هوشمند. در نتیجه نقدشوندگی ابزارهای غیرمستقیم عملاً درگیر فرمول‌هایی است که فلسفه وجودی‌شان ربطی به این ابزارها ندارد.
ما در عرصه فناوری نیز عقب مانده‌ایم. در بسیاری از کشورها، صندوق‌ها توکنایز شده‌اند و واحدهایشان به صورت دارایی دیجیتال قابل معامله در ۲۴ ساعت شبانه‌روز است. سرمایه‌گذار خارجی می‌تواند هر زمان بخواهد واحد صندوق نفت، نقره، یا بیت‌کوین را بخرد یا بفروشد. اما در ایران ساعات کاری محدود است، زیرساخت‌های داده‌ای از هم گسیخته‌اند و پلتفرم‌ها در تعامل‌پذیری ضعف دارند. نسل جدید سرمایه‌گذار، که عادت کرده با تلفن همراه و اپلیکیشن‌های موبایل معامله کند، این محدودیت را برنمی‌تابد. اگر صندوق یا سبدگردان بخواهد برای نسل Z جذاب باشد، باید به او آزادی زمانی و فناوری پاسخگو بدهد.
به علاوه، آموزش مالی عمومی بسیار عقب است. ما هنوز در مرحله‌ای هستیم که افراد حتی تفاوت میان صندوق سهامی و درآمد ثابت را نمی‌دانند. بخش زیادی از سرمایه‌گذاری غیررسمی که توسط واسطه‌های آنلاین انجام می‌شود، در آمار رسمی اشتباهاً به نام سرمایه‌گذاری مستقیم ثبت می‌گردد. به همین دلیل تصویر آماری از حجم سرمایه‌گذاری غیرمستقیم، از واقعیت کمتر نشان می‌دهد. چهار نکته کلیدی مانع رشد این حوزه شده‌است:
۱. سخت‌گیری‌های مقرراتی که آزادی عمل مدیران را کم کرده؛
۲. ضعف زیرساخت فنی و عدم امکان معاملات پیوسته؛
۳. نبود ابزارهای متنوع مانند صندوق نقره، مس، یا صندوق رمزارز؛
۴. عقب‌ماندگی آموزش و فرهنگ مالی عمومی.
برای مثال، اگر ما صندوق رمزارز یا صندوق بیت‌کوین داشتیم، بخش بزرگی از منابع از مسیر غیرشفاف وارد بورس می‌شد و شفافیت افزایش پیدا می‌کرد. این ابزارها هم جذابیت دارند، هم قابلیت کنترل مقرراتی. در آمریکا صندوق بیت‌کوین توانست مجوز بگیرد و میلیون‌ها دلار سرمایه خرد را جذب کند، چون مردم احساس کردند ابزار قابل اعتماد و شفاف برای ورود به حوزه‌ی رمزارز وجود دارد. ما هم باید به همین سمت حرکت کنیم.
از منظر فناوری، گام بعدی توکنایز کردن دارایی‌های صندوق‌هاست تا خرید و فروش آنها بدون محدودیت زمانی و با شفافیت کامل انجام شود. این کار می‌تواند نه تنها گردش نقدینگی را بالا ببرد، بلکه اعتماد عمومی را نیز بازسازی کند. سرمایه‌گذار امروزی دنبال ابزار هوشمند، شفاف، و سریع است. تا زمانی که سازوکار سنتی و کند فعلی پابرجاست، سرمایه‌گذار ترجیح می‌دهد تصمیم‌های سرمایه‌گذاری را خودش بگیرد. در نهایت، باید بگویم که سرمایه‌گذاری غیرمستقیم فقط زمانی رشد می‌کند که مقررات‌گذار بپذیرد بازار آزاد، اعتمادسازی را خودش انجام می‌دهد، نه با صدور دستورالعمل جدید. ما بیش از اندازه قانون‌گذاری کرده‌ایم؛ وقت آن است که از قانون‌نویسی به سمت باز کردن فضا برویم.

* اگر بخواهیم از چالش‌ها عبور کنیم و سرمایه‌گذاری غیرمستقیم را به جایگاه بالاتری برسانیم، راهکارهای عملی شما دقیقاً چیست؟ هم در سطح کلان، هم در سطح نهادهای بازار، و هم در حوزه فناوری و آموزش.
مهدی دلبری: من راهکارها را در سه سطح اصلی می‌بینم، چون مشکل سرمایه‌گذاری غیرمستقیم فقط یک «نقطه» یا یک عامل نیست؛ یک زنجیره نقص است که باید حلقه‌به‌حلقه اصلاح شود.
۱. سطح سیاست‌گذاری و حاکمیت اقتصادی: اولین اصلاح باید در رأس سیستم یعنی سیاست‌های کلی اقتصادی اتفاق بیفتد. وقتی نرخ بهره بانکی بالا نگه داشته می‌شود و در عمل بازده ابزارهای کم‌ریسک مثل سپرده‌ بانکی از بازده سرمایه‌گذاری در سهام یا صندوق‌ها بیشتر است، سرمایه‌گذار منطقی دلیلی نمی‌بیند که دارایی‌اش را در سهام یا سبدها بگذارد. نرخ بهره ابزار سیاست‌گذار است و باید با نگاه جامع تنظیم شود؛ کاهش نرخ به‌گونه‌ای که بازار سهام و صندوق‌ها دوباره جذاب شوند، یکی از قدم‌های اساسی است. اصلاح دوم در این سطح، کاهش شدید هزینه‌های مدیریت دارایی است. باید مقررات و بخشنامه‌ها را مرور کنیم و ببینیم کدامشان واقعاً ارزش افزوده به سیستم اضافه می‌کنند و کدام صرفاً بار مالی و زمانی ایجاد می‌کنند. ما ابلاغیه‌هایی داریم که باعث می‌شود فرآیندهای ساده، هفته‌ها یا ماه‌ها طول بکشد. در بازارهای رقابتی جهانی، سرعت عمل یک مزیت حیاتی است؛ ما نمی‌توانیم با ساختار کند و پرهزینه، انتظار داشته باشیم سرمایه‌گذاری غیرمستقیم رشد کند.
۲. سطح نهادهای مالی (صندوق‌ها و سبدگردان‌ها) : در سطح خود نهادهای بازار، باید نگاه جدی به تخصیص کارآمد منابع داشته باشیم. یکی از دلایل بی‌اعتمادی به صندوق‌ها این است که بخشی از دارایی‌ها به سهامی تخصیص یافته که جذابیت واقعی ندارند یا پتانسیل رشدشان محدود است. این موضوع باید شفاف و پاسخ‌گو شود. گام دوم، تغییر مدل کارمزدی به سمت Performance Fee یا کارمزد عملکردی است. به این معنا که مدیر صندوق یا سبد، تنها زمانی کارمزد قابل توجه بگیرد که بازدهی صندوق از شاخص یا از توافق اولیه فراتر رود. در حال حاضر، کارمزد ثابت باعث می‌شود انگیزه برای خلق بازده مازاد کم شود، چون درآمد مدیر دارایی وابسته به حجم منابع است، نه به کیفیت مدیریت. نهادهای مالی همچنین باید جسارت به‌کارگیری ابزارهای نوین و متنوع را داشته باشند. اگر بازار داخل به آن‌ها ابزار جدید نمی‌دهد، باید با پیشنهادهای رسمی و کارشناسی، مسیر اخذ مجوز را فعال کنند. منتظر ناظر نشستن راه‌حل نیست؛ مدیران باید به طرف درخواست و طراحی ابزار بروند.
۳. سطح فناوری و آموزش مالی: در سطح فناوری، ما باید با نسل جدید سرمایه‌گذاران گفت‌وگو کنیم؛ نسلی که به محدودیت ساعت کاری بورس عادت ندارد و در بازارهای موازی تجربه معاملات ۲۴ ساعته داشته است. توسعه پلتفرم‌های آنلاین که بتوانند خدمات خرید و فروش واحدهای صندوق‌ها را بدون محدودیت زمانی ارائه بدهند، یک الزام است. همچنین مدل بازاریابی و آموزش باید تغییر کند. اگر مردم به ابزارهای غیرمستقیم آشنا نباشند، تبلیغ مستقیم نتیجه نمی‌دهد. آموزش باید کاربردی و به‌روز باشد: توضیح تفاوت صندوق سهامی و درآمد ثابت، معرفی مزیت‌های صندوق‌های مختلط، و نشان دادن کارنامه موفق نمونه‌های واقعی. این آموزش می‌تواند از طریق رسانه‌های تصویری، شبکه‌های اجتماعی، و حتی همکاری با بانک‌ها به‌عنوان کانال فروش گسترده انجام شود و در نهایت، بازسازی اعتماد نیازمند دیالوگ با مخاطب است. باید بتوانیم با شفافیت کامل درباره ترکیب دارایی‌ها، سیاست‌های سرمایه‌گذاری، و دلایل خرید یا فروش هر سهم یا دارایی صحبت کنیم. اگر سرمایه‌گذار احساس کند که در جریان تصمیمات هست، حتی در دوره‌های افت بازار هم اعتمادش حفظ می‌شود.

بهنام بهزاد فر: چالش امروز ما این نیست که مردم ابزار مالی ندارند یا از وجود صندوق‌ها بی‌خبرند؛ مشکل این است که ابزارها از نظر کارکرد و جذابیت، هنوز به سطح استاندارد جهانی نرسیده‌اند و مقررات نیز بیش از حد دست و پای بازار را بسته‌اند. بنابراین، سه محور اصلی در اصلاح باید همزمان جلو برود.
۱. آزادسازی مقررات و باور به اقتصاد باز: اولین گام، تغییر رویکرد نهاد ناظر و سیاست‌گذار به یک اقتصاد باز است. سیاست امروز ما متکی بر کنترل و محدودیت است: دامنه‌ نوسان، حجم مبنا، سقف معاملات، و انواع دستورالعمل‌هایی که حتی به جزئی‌ترین رفتار صندوق‌ها وارد می‌شود. در نتیجه، بازار نه تنها انعطاف خود را از دست داده، بلکه امکان نوآوری مدیران صندوق‌ها هم گرفته شده است. ما باید یاد بگیریم که مقررات را برای اعتمادسازی و پیشگیری از تخلف وضع کنیم، نه برای محدود کردن انتخاب‌ها. بازار آزاد همیشه خودش را تنظیم می‌کند، به شرطی که شاخص شفافیت و اطلاعات درست باشد. هر چه مقررات کمتر اما هدفمندتر باشد، سرعت گردش سرمایه و نوآوری بیشتر می‌شود.
۲. پیشنهاد ابزارهای متنوع توسط نهادهای مالی: انتظار اینکه نهاد ناظر خودش ابزار نوین طراحی و عرضه کند، غیرواقعی است. این مدیران صندوق و سبدگردان‌ها هستند که باید با مطالعه روندهای جهانی، ابزارهای جدید را پیشنهاد دهند. دقیقاً همان‌طور که صندوق طلا به ابتکار فعالان بازار ایجاد شد، امروز هم باید صندوق‌های نوینی پیشنهاد شود:
صندوق نقره و مس برای پوشش کالایی گسترده‌تر؛
صندوق بتا منفی برای مواقع ریزش بازار، تا سرمایه‌گذار بتواند از افت قیمت‌ها سود بگیرد؛
صندوق رمزارز یا حداقل صندوق بیت‌کوین توکنایز شده، برای جذب سرمایه نسل جدید به محیط شفاف بورس؛
صندوق انرژی که ارزش آن بر اساس قیمت جهانی و ارز آزاد محاسبه شود، نه صرفاً نرخ نیما.
این ابزارها علاوه بر جذب سرمایه‌های جدید، باعث می‌شوند سرمایه‌گذار احساس کند بازار سرمایه می‌تواند نیازهای متنوع او را پوشش دهد، و مجبور نیست برای هر نوع دارایی به بازار موازی رجوع کند.
۳. فرهنگ‌سازی و آموزش مردم به تنوع‌بخشی سبدها: ما هنوز در فرهنگ سرمایه‌گذاری ایرانی با یک تصور قدیمی سروکار داریم: «یا همه‌چیز را در بانک بگذار، یا همه‌چیز را در ملک.» این نگرش ریسک را بی‌نهایت بالا می‌برد. باید آموزش بدهیم که داشتن سبد متنوع نه فقط امن‌تر است، بلکه بازده پایدار بلندمدت ایجاد می‌کند. این آموزش باید به زبان ساده اما در قالب‌های جذاب باشد: با داده‌های واقعی از بازار جهانی، مثال‌های موفق داخلی، و ابزارهای قابل لمس. اگر یک خانواده متوسط بفهمد که می‌تواند بخشی را در صندوق سهامی، بخشی را در صندوق کالایی و بخش دیگری را در سپرده بگذارد، دیگر تصمیم «همه‌چیز در یک جا» را نمی‌گیرد.
۴. بُعد فناورانه، توکنایزیشن و معاملات ۲۴ ساعته: در کنار فرهنگ‌سازی، باید بستر فنی را هم اصلاح کنیم. نسل جوان عادت کرده معاملاتش در رمزارز، فارکس یا حتی طلا بی‌وقفه باشد. وقتی به بورس ایران می‌آید و می‌بیند صندوق یا سهمش فقط در زمان محدود روز کاری معامله می‌شود، بدون برتری قیمتی یا مزیت خاص، به سرعت به بازارهای دیگر کوچ می‌کند. راه حل، توکنایز شدن واحدهای صندوق‌ها است؛ یعنی هر واحد به یک دارایی دیجیتال قابل معامله در پلتفرم مجاز تبدیل شود. این مدل باعث می‌شود معامله‌گر بتواند شب، صبح، یا وسط تعطیلات، تصمیم بگیرد و اجرا کند. هم امکان نقدشوندگی واقعی بالا می‌رود، هم جذابیت سرمایه‌گذاری غیرمستقیم برای نسل Z و فعالان حرفه‌ای احیا می‌شود.

* با توجه به حجم تنوع صندوق‌ها و سبدها، آیا شما موافق رتبه‌بندی رسمی صندوق‌ها هستید؟ اگر بله، چه معیارهایی باید لحاظ شود که هم سرمایه‌گذار تازه‌کار راهنمایی شود و هم ابزار مقایسه منصفانه باشد؟
مهدی دلبری: موافق رتبه‌بندی هستم، اما مشروط به اینکه نگاه ما صرفاً عددی و کوتاه‌مدت نباشد. اگر بخواهیم رتبه‌بندی را فقط بر اساس بازدهی ماه گذشته یا فصل اخیر انجام دهیم، عملاً صندوق‌هایی که با ریسک غیر استاندارد یا نوسان بالا به بازدهی موقت رسیده‌اند، در جایگاه برتر قرار می‌گیرند. این یعنی تشویق بازار به رفتار پرریسک، و این خطرناک است. به عقیده من، حداقل ۵۰ درصد وزن رتبه‌بندی باید کیفی باشد. این بخش کیفی شامل:
کیفیت تیم مدیریت و پشتوانه تحلیلی؛
میزان انضباط در اجرای استراتژی سرمایه‌گذاری؛
مدیریت ریسک در شرایط بحرانی؛
شفافیت در افشای ترکیب دارایی و دلیل تصمیم‌ها.
چنین رتبه‌بندی باعث می‌شود سرمایه‌گذار تازه‌کار که دانش تحلیل مالی ندارد، بتواند با خیال راحت صندوقی را انتخاب کند که نه فقط بازدهی «ظاهر» خوبی دارد، بلکه مسیر عملکردش قابل اتکا است.

بهنام بهزاد فر: نبود یک سیستم رتبه‌بندی روشن موجب شده سرمایه‌گذاران سردرگم شوند و اغلب براساس شایعات یا توصیه‌های غیررسمی انتخاب کنند. رتبه‌بندی اگر درست طراحی شود، حتی می‌تواند رقابت سالم میان صندوق‌ها ایجاد کند. مدیرانی که رتبه پایین دارند، تلاش می‌کنند با بهبود کیفیت مدیریت و عملکرد، جایگاه خود را بالا ببرند. اما باید ابزار و فرآیند رتبه‌بندی واقعا شفاف باشد؛ یعنی معیارها و وزن هر معیار به صورت عمومی اعلام شود. تجربه جهانی نشان داده هر زمان رتبه‌بندی پشت درهای بسته انجام شود، اعتماد عمومی از بین می‌رود. به نظر من، علاوه بر معیارهای کمی مثل بازدهی، نوسان، و نقدشوندگی، باید بخشی از رتبه وابسته به نوآوری در ابزارها و میزان تطبیق صندوق با نیازهای روز بازار باشد. صندوقی که ابزار جدید به بازار معرفی کرده و توانسته سرمایه‌گذار جدید جذب کند، باید امتیاز مثبت داشته باشد.

شماره ۶۱۸ هفته نامه اطلاعات بورس

کد خبر 541782

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =