فروش مطالبات در بورس، جایگزین ادغام بانک‌ها شود

محمد امین صالحی ؛ هفته نامه بورس/ بحران بانکی و مؤسسات مالی در ایران شرایط را به گونه‌ای رقم زده که لحظه می‌گذرد، خطر ورشکستگی به آنها نزدیک و نزدیک تر می‌شود. در چنین شرایطی، مسئولان اقتصادی کشور همانند فردی که در لبه پرتگاه، دست خود را به هر جسم سختی چنگ می‌زند تا از خطر سقوط دور شود، راهکارهای متفاوتی را برای خروج از بحران، مطرح می‌کنند. در جدیدترین راهکاری که این روزها به گوش می‌رسد، مسئله ادغام بانک‌ها و مؤسسات مالی مطرح شده که طرفداران زیادی را نیز داشته است. اما خب مسیر ادغام دشواری‌ها و شرایط خاص خود را نیز به همراه دارد. به همین منظور و برای بررسی چگونگی برون رفت از بحران بانکی در کشور و نیز ارزیابی چگونگی مسئله ادغام، به سراغ محمد تقی وزیری، مشاور ارشد بانک جهانی، استاد دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، رئیس اسبق دپارتمان حسابداری و امور مالی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، سفیر اتاق بازرگانی کالیفرنیا و عضو انجمن مالی ایران رفته و با وی به بحث و تبادل نظر پرداختیم.

  • به عنوان سوال اول این نکته مطرح می‌شود که اساسا ادغام بانک‌ها و مؤسسات مالی و اعتباری به چه منظور صورت می‌گیرد؟ و آیا در شرایط فعلی که بانک‌ها و مؤسسات مالی ما با مشکل مواجه هستند، این راه صحیح است یا خیر؟

بنده برای آنکه این مطلب را توضیح دهم اجازه دهید ساختار مالی که باید در هر کشوری باشد و صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نیز بر آن تاکید داشته اند را توضیح دهم. در هر کشوری 4 بعد مالی وجود دارد که باید یک‌هارمونی و توازنی بین این 4 ساختار مالی برقرار باشد. یکی اینکه ما یک عمده فروش پولی داریم که سیاست‌های پولی (monetary policy) کشور را تنظیم و در این رابطه خط قرمزهایی را نیز ترسیم می‌کند و در ایران این نقش را بانک مرکزی بر عهده دارد. در کنار این شما بورس را به عنوان محلی برای تامین سرمایه ( capital formation) شرکت‌های خواستار گسترش فعالیت خود، مشاهده می‌کنید. نکته سوم این است که بانک‌ها به عنوان گرداننده پول هستند؛ یعنی این بانک‌ها واسطه‌ای بین سرمایه‌گذار و سپرده‌گذار می‌شوند و به عبارتی بانک‌ها تعیین می‌کنند که این چرخ چگونه بچرخد. در نتیجه این سه بخش اجرا کننده سیاست‌های پولی یک کشور هستند. از طرف دیگر و به عنوان بعد چهارم وزارت اقتصاد و دارایی را داریم که سیاست‌های مالی کشور را تعیین و مشخص می‌کند که مالیات‌ها به چه صورت و به چه میزان باید دریافت شود.

این چهار قطب باید با یکدیگر هماهنگ کار کنند تا مشخص شود که چه میزان سرمایه در کجا باید تولید شود و با چه درجه‌ای توسط بانک‌ها گردانده شود و همچنین بورس چگونه می‌تواند محیطی را برای تامین مالی شرکت‌ها ایجاد کند. در نهایت وزارت اقتصاد نیز برای تعدیل سیستم‌های مالی خود، هزینه‌های دولت را کم و زیاد می‌کند. بنابراین خیلی مهم است که این 4 بعد به صورت هماهنگ با یکدیگر حرکت کنند. به باور بنده در کشور این‌هارمونی و هماهنگی لازم بین سیاست‌های پولی و مالی در میان بورس، بانک و وزارت اقتصاد به طور مناسبی وجود ندارد و در نتیجه این گردش پول‌ها، برخی زمان‌ها سریع است و ایجاد نقدینگی می‌کند و گاهی اوقات هم سیاست‌های نرخ‌گذاری توسط بانک مرکزی غیر قابل اجرا ست و اجرا نمی‌شود و از طرف دیگر بورس در ایران ایجاد شده است و همزمان اجازه داده ایم که بورس به عنوان یک مؤسسه قانون‌گذاری بخش سرمایه هم عمل کند.یعنی بجای آنکه ما بورس را از سازمان بورس که وظیفه نظارت بر تامین مالی را دارد جدا کنیم، هر دو را یکی کرده ایم و خود این موضوع نیز تناقضات را بیشتر می‌کند. هر گونه قوانین که در مورد سرمایه، سرمایه‌گذاری، صندوق‌های سرمایه‌گذاری و .. از سازمان بورس صادر می‌شود. به عبارتی سازمان بورس همزمان که تامین مالی (capital formation) را انجام می‌دهد، قوانین آن را نیز خودش تنظیم می‌کند.

  •  البته شرکت بورس تامین مالی را انجام می‌دهد و سازمان بورس نقش نظارتی دارد.

بنده در جریان این موضوع هستم که سازمان بورس بیشتر بحث رگولاتوری و نظارت را بر بورس انجام می‌دهد، اما همزمان کنترل شرکت بورس نیز توسط خود سازمان صورت می‌گیرد. در حالی که در آمریکا و اروپا این دو نهاد کاملا جدا از هم هستند. من حداقل 46 کشور را بازدید کرده ام و تا کنون ندیده ام که این دو با هم ادغام شوند، بنابراین پیشنهاد من این است که با ایجاد یک مؤسسه راهبردی، بحث‌های نظارتی را برای بورس انجام دهیم. پس صحبت بر سر این است که شرایط باید اینگونه باشد و من به جای انتقاد کردن، شرایط نرمال اقتصادی را بیان می‌کنم.

بازگردیم به سوال شما در خصوص ادغام بانک‌ها که یکی از راه حل‌های موجود برای حل مشکل بانک‌هاست. ولی بنده بر این باورم که این راه حل، تنها جزیی از کل است؛ یعنی این 4 قطب باید با هم هماهنگی داشته باشند. من برای شما مثالی می‌زنم؛ بنده در گذشته به کشور پرو سفر کرده بودم و این کشور از بانک جهانی وام بسیار بزرگی را دریافت کرده بود که مدت زمان آن نیز سی ساله بود.

به ما گفتند بررسی کنید که آیا این کشور احتیاج به این میزان وام دارد یا خیر. ما دیدیم که آنقدر سرمایه‌های سرگردان در پرو وجود دارد که اگر یک سیستم مالی طراحی شود که این سرمایه‌های سرگردان را خود به خود جهت گیری کنند، این کشور دیگر نیاز به وام نخواهد داشت. این موضوع گاهی در کشور ما نیز صادق است و شما می‌بینید که این سرمایه‌ها خود به خود مثل زنبورهای عسل به سمت گل‌های تازه شکوفا شده حرکت می‌کنند؛ زمانی به سمت مسکن می‌روند و قیمت مسکن را افزایش می‌دهند بدون آنکه سیاست‌های بخش مسکن در این راستا تدوین شده باشد و زمانی دیگر نیز به سمت بازارهای دیگر می‌روند.باز گردیم به ادغام بانک‌ها که در دیگر کشورها نیز اجرا شده است و تجربه دیگر کشور‌ها را نیز در این خصوص بررسی کنیم. در این خصوص باید چندین مورد را در نظر بگیریم؛ اول اینکه باید مشاهده کنیم که وقتی یک بانک را با بانک دیگری ادغام می‌کنیم، یک موازنه در این ادغام ایجاد می‌شود یا خیر. برای مثال ما شعبه‌هایی از بانک ایکس را در جزیره کیش زیاد داریم، اگر شما بیایید یک بانک دیگر را نیز به بانک ایکس اضافه کنید، در نتیجه با این کار‌هارمونی منطقه‌ای بانک‌ها از بین می‌رود و این به ضرر جامعه است.

موضوع دوم در ادغام بانک‌ها این است که باید به نحوی باشد که مردم به این امور مالی دسترسی داشته باشند و این از نظر فیزیکی مدنظر نیست، بلکه منظور این است که مردم بتوانند به راحتی به وام و پول بانکی دسترسی داشته باشند یا خیر. سومین موضوع این است که یک نوع زیان مالی بین دو بانک ادغام شده بوجود نیاوریم.برای مثال وقتی در آمریکا می‌خواهید پول خود را سرمایه‌گذاری کنید، یکسری صندوق‌های سرمایه وجود دارد، که در ایران نیز وجود دارد؛ فردی مقداری از پول خود را در سرمایه‌گذاری ایکس و باقی آن را در صندوق سرمایه دیگری سرمایه‌گذاری می‌کند که از این طریق ریسک سرمایه‌گذاری خودش را کاهش دهد، اما نمی‌داند که سبد سهام این صندوق‌ها تا 90 درصد در یک جهت هستند و در نتیجه بر خلاف ظاهر موضوع، بنده به طور ناخواسته تمام تخم مرغ‌ها را در یک سبد گذاشته ام و بنابراین با زیان شرکت‌های موجود در این سبد، هر دو صندوق و در نهایت شما زیان خواهید کرد. بنابراین در ادغام این بانک‌ها باید توجه داشته باشیم که سبد سرمایه‌گذاری این بانک‌ها به چه صورت است و در صورت ادغام، ریسک آنها افزایش پیدا می‌کند یا خیر. پس نباید سکه بیندازیم و بگوییم بانک الف با ب و بانک ج با د ادغام شوند. پس اگر این ادغام انجام شود یکسری منافع و یکسری زیان‌ها خواهد داشت. منافع این است که هزینه هر واحد پولی در بانک کاهش پیدا می‌کند؛ یعنی برای مثال شما یک سرمایه 100 میلیونی دارید و یک سرمایه 50 میلیونی که با ادغام بانک‌ها یک سرمایه 150 میلیون تشکیل می‌دهید و در نتیجه هزینه‌ها کاهش پیدا می‌کند.

دومین موضوع در ادغام این است که باید کارایی را افزایش دهیم؛ یعنی یک سازمان که کارایی کمی داشته، حالا با ادغام قرار است که کارایی آن افزایش یابد. سومین موضوع این است که خدمات تکنولوژیکی بهبود می‌یابد. برای مثال بانک ایکس تکنولوژی مناسبی نداشت و بعد از انتقال به بانک ایگرگ از خدمات تکنولوژیکی بانک آن بانک استفاده کرده او نیز ارتقا پیدا می‌کند.

موضوع بعدی این است که گاهی افراد خلاقی در بانک‌های کوچکتر می‌خواهند در یک محیط بزرگتری رشد کنند و با ادغام، چنین فضایی ایجاد می‌شود. پنجمین مورد این است که diversification افزایش پیدا می‌کند، یعنی گوناگونی سبد سهام بانک‌ها افزایش پیدا می‌کند و اصل قرار نگرفتن تمام تخم مرغ‌ها در یک سبد نیز رعایت می‌شود. مورد بعدی این است که گوناگونی خدمات بانک نیز افزایش پیدا می‌کند.

  •  علاوه بر این مزایا، ادغام بانک‌ها خطراتی هم دارد؟

بله، یکی اینکه بر اساس تجربیات هیچ وقت فرهنگ کاری دو بانک با هم یکسان در نمی‌آید و در نتیجه عملکرد برخورد با مشتری نامطلوب می‌شود. مورد دوم این است که ریسک اجرایی در فرآیند ادغام بانک‌ها بوجود می‌آید؛ یعنی بانکی که ادغام شده از آقای الف دستور می‌گیرد و بانک دوم از آقای ب و در نتیجه می‌بینید که کارهای دو بانک با هم هماهنگی لازم را ندارند. همچنین این ادغام اثرات بسیار بدی روی مشتری می‌گذارد؛ یعنی تا قبل از این، مشتری تعامل مناسبی با بانک داشت که از این به بعد بانک مادر شرایط جدیدی را دیکته می‌کند و در نتیجه مشتری ممکن است دارایی خود را به بانک دیگری منتقل کند. بزرگترین مشکل ادغام این است که تناقضات قانونی بین بانک‌ها ایجاد می‌شود. یعنی بانک کوچکتر مشکلاتی داشته که می‌خواست آنها را حل کند و بانک بزرگتر مجبور است خودش را به روز کند و در نتیجه دچار ریسک می‌شود.

بحث دیگر این است که وقتی دو بانک با هم ادغام می‌شوند باید ارزش بعد از ادغام آن‌ها بیشتر شود. یعنی وقتی بانکی 5 میلیارد سرمایه دارد و بانک دیگر 4 میلیارد وقتی با هم ادغام می‌شوند باید ارزش سرمایه آنها بیش از 9 میلیارد باشد چرا که این ادغام باید سینرجی و ارزش افزوده ایجاد کنند و اگر این اتفاق نیفتد، این پروژه با شکست مواجه می‌شوند و دچار زیان مالی می‌شوند و در نهایت بانک‌ها کارایی خودشان را برای مدتی از دست می‌دهند. برای آنکه این خطرات بوجود نیاید، باید این ارزیابی‌ها را انجام دهیم.به همین دلیل انجمن مالی ایران که آقای شاپور محمدی نیز عضو آن هستند، از بنده درخواست کرده‌اند که در ایران یک ورکشاپ 10 هفته‌ای را برای بانک‌ها و بیمه‌های ایرانی برگزار کنم تا این تعلیق و ادغام انجام شود. ما به زودی توسط انجمن مالی ایران به شکل بین المللی با آخرین تکنیک‌های دنیا این سمینار را اجرا خواهیم کرد و دلیل این موضوع این است که ما کارمندهای بورس و بانک مرکزی را با فرآیند این ادغام آشنا کنیم و آنها بدانند که یک پروژه موفق برای ادغام چگونه اجرا می‌شود و ما چگونه عمل خواهیم کرد.

  •  آیا در کشور‌های خارجی و برای مثال در آمریکا بعد از بحران سال 2008 این تجربه ادغام بانک‌ها را داشته ایم؟

بله بسیار این اتفاق افتاده است و یکی از روندهای بزرگ شدن بانک‌ها ادغام آنهاست؛ برای مثال سیستم بانکی آمریکا بر اساس کامیونیتی بانک بود. وقتی که اروپایی‌ها وارد آمریکا شدند، مناطقی به صورت ایالت‌های مختلف در آمریکا بوجود آوردند. برای آنکه پول از یک ایالت به ایالت دیگر نرود، گفتند که بانکی که برای مثال در ایالت ویرجینیا تاسیس می‌شود، باید فقط در همان ایالت شعبه داشته باشد و نمی‌تواند در ایالت دیگری مانند مریلند شعبه داشته باشد.این روند تا 25 سال پیش ادامه داشت که در نهایت در قانونی تصویب شد که بانک‌ها می‌توانند در ایالت‌های دیگر نیز شعبه داشته باشند. به محض این اتفاق، بانک‌های کوچک در ایالت‌ها توسط کوسه ماهی بانک‌های نیویورک، شیکاگو، سنفرانسیسکو به شکل ادغام بلعیده شدند. برای مثال ما در کالیفرنیا یک بانک بسیار سود ده داشتیم که از نظر برنچ بنکینک، شعبه‌های زیاد و خوبی داشت و از طرف دیگر یک بانک در نیویورک داشتیم به نام نیشین بانک که یکی از بزرگترین بانک‌های دنیاست. بانک نیویورکی تمام شعب و کل این بانک را خرید و کارایی آن را با تکنولوژی خود افزایش داد، اما این ادغام را انجام داد تا از شعب و آشنایی این بانک با افراد محلی استفاده کند، در نتیجه اگر می‌خواست خودش در این ایالت‌ها فعالیت کند، سالها طول می‌کشید که این شعب را ایجاد کند، اما با خریدن بانک‌های محلی توانست خودش را در این ایالت‌ها جا بیندازد.بنابراین ادغام بانک‌ها بسیار اتفاق افتاده و درحال حاضر نیز انجام می‌شود؛ در بحران‌های 1985 مؤسسات مالی همه در حال ورشکسته شدن بودند و به عبارتی بزرگترین بحران بانکی در آن سال اتفاق افتاد و این ادغام و تلفیق‌ها تنها راه جلوگیری از ورشکستگی آنها بود. حتی در سال 1989 بانک‌های بزرگی مثل منهتن، سیتی بانک یا شیکاگو وام‌های بزرگی به کشور‌های آمریکای لاتین داده بودند و این کشور‌ها نمی‌توانستند این وام‌ها را پس بدهند و این همان بلایی است که بر سر بانک‌های ما هم آمده است. پس این یک خطر بسیار بزرگ برای بانک‌های آمریکا بود که رقم آن 350 میلیارد دلار بود. این بانک‌ها روش بازاریابی کردن و به جریان انداختن قرض را در دستور کار خود قرار دادند. ما در اینجا قرض را یک موضوع منفی می‌دانیم در حالی که خود بدهی یک نوع سرمایه است.فرض کنیم مقدار قرض بانک‌های ایران به بانک مرکزی، بیشتر از 32 میلیارد دلار است؛ یعنی اینکه وقتی بانکی عضو بانک مرکزی است، باید یک درصدی از پول‌های سپرده‌گذاری شده را در بانک مرکزی سپرده کند که به آن ذخیره قانونی گفته می‌شود. در نتیجه اگر این ذخیره قانونی گذاشته نشود، شما به بانک مرکزی مقروض می‌شوید. وقتی به بانک مرکزی مقروض شوید، خودتان را در خطر قرار می‌دهید و ریسک شما دائم افزایش پیدا می‌کند. فکر کنید که 32 میلیارد دلار وام بانک‌ها فقط به بانک مرکزی است که این رقم بسیار بزرگی است. یعنی مجموعه بانک‌های خصوصی ایران بالغ بر 32 میلیارد دلار پولی که باید در نزد بانک مرکزی می‌گذاشتند را نگذاشته اند.

  •  این ارقام شامل مؤسسات غیر مجاز هم می‌شود؟

خیر فقط مربوط به بانک‌های مجاز است؛ البته این آمار مربوط به سال 2009 است که درحال حاضر این رقم به شدت افزایش یافته است. همچنین مقدار وام‌های غیر قابل وصول ایران نیز نزدیک به 38 میلیارد دلار است. یعنی 38 میلیارد دلار وام توسط بانک‌های ایران داده شده و سررسید پرداخت این وام‌ها بارها از تاریخ خود گذشته است و دیگر بازپرداخت نمی‌شود. بانک‌های ایران نزدیک به 34.8 میلیارد دلار فقط از دولت طلبکار هستند. یعنی دولت از بانک‌ها وام گرفته و بازپرداخت نکرده است. دولت همان وزارت اقتصاد است دیگر، یعنی دولت از بانک وام می‌گیرد و در عوض می‌گوید من به شما این رقم را مقروض هستم. شما اگر یک دلاری را در دستانتان بگیرید بر روی آن نوشته شده است که این قرض خزانه داری آمریکا است و شما هروقت این رسید را بدهید به شما طلا می‌دهد. در نتیجه وقتی دولت این را می‌گوید این رقم را به یک اوراق قرضه بدل می‌کند که پشتوانه آن دولت است و به همین پشتوانه همه این اوراق را خریداری می‌کنند. وظیفه وزارت اقتصاد است که این کار را انجام دهد. وقتی وزارت اقتصاد قرض می‌گیرد باید ضمانت پرداخت آن را هم ارائه کند، ولی دولت هیچگاه قرض خود را پرداخت نمی‌کند، بلکه این قرض را به بورس می‌برند و بورس این ارقام را به جریان می‌اندازد و مقداری از آن را به بانک‌ها می‌آورند که بانک نیز آن را سبدگردانی می‌کند و اینها دائم تمدید می‌شوند.برای مثال دولت آمریکا چندین تریلیون دلار اوراق قرضه دارد که فقط چینی‌ها خریده اند؛ دولت آمریکا نمی‌گوید که می‌خواهد این‌ها را پس بدهد، ولی از آنجا که بورس آمریکا می‌تواند این اوراق را به گردش بیندازد، این اوراق دائم در حال گردش هستند. پس اینجا هم ما نباید یقه دولت را بگیریم و بگوییم آنقدر قرض داری و باید پس بدهی، بلکه این وظیفه بورس است که سبدگردانی کند و وظیفه بانک‌هاست که بتوانند این سرمایه‌ها را بگردانند. وقتی این بانک‌ها درست عمل نکنند، اوراق قرضه دولتی مثل اوراق مشارکت و اوراق صکوک کم ارزش می‌شود و این اشکال همین عدم موازنه است.بانک‌های ایران 203 میلیارد دلار به بخش خصوصی بدهکار هستند، یعنی وقتی شما در بانک سپرده می‌گذارید، برای بانک قرض ایجاد می‌کند. از سوی دیگر هر بانکی مجبور است مقداری سرمایه مورد قبول داشته باشد؛ یعنی وقتی شما می‌خواهید بانک تاسیس کنید، باید این میزان سرمایه داشته باشید. در ایران درصد سرمایه الزامی برای تاسیس بانک، 4 درصد از کل دارایی آنها است. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول می‌گویند که شما باید 12 درصد داشته باشید و این یعنی بانک‌های ما قبل از بازگشایی 8 درصد کمبود سرمایه دارند و این باز هم بازمی گردد به آن 4 عامل اصلی که گفته شد. بانک مرکزی باید این را اعمال کند و این قسمت از بورس ایران که باید برای نظارت شدن جدا باشد، باید بر این موضوع نظارت کند و بانک‌های خصوصی باید آن را به حرکت دربیاورند.

بنابراین ادغام و تعلیق یک راه حل است، اما تا زمانی که این چرخ‌ها به خوبی نمی‌چرخند، ما مشکل خواهیم داشت. یکی از مسائلی که برای من خیلی عجیب بود، این است که میزان پولی که بانک‌ها باید در بانک مرکزی بگذارند در خیلی از کشور‌ها 15 ودر برخی از کشور‌ها 10 درصد است، ولی در ایران بین 10 تا 30 درصد نوسان دارد که به میزان عملکرد بانک‌ها بستگی دارد. یعنی اگر بانکی کار ریسکی می‌کند، این رقم به 30 درصد می‌رسد و این موضوع دریچه‌ای باز می‌کند که ما کار غیر اصولی انجام دهیم.نکته بسیار مهم این است که مقدار درصد وام بانک‌ها به دولت، نسبت به وام در دست مردم در چهار سال گذشته نزدیک به 13 درصد بوده است و امسال به 16.2 درصد رسیده است. این یعنی وابستگی بانک‌ها به دولت در حال افزایش است و این وابستگی یکی از دلایل اصلی مشکلاتی است که بانک‌ها با آن درگیر هستند. به هر حال دولت درآمدهای اصلیش از نفت است و وقتی تنزل در آن بخش اتفاق می‌افتد درست از دولت به بانک‌ها منتقل می‌شود و از بانک به بورس و اداره مالیات‌ها منتقل می‌شود و این مثل ویروسی می‌ماند که همه درگیر می‌شوند.

  •  مزایای ادغام چه می‌تواند باشد. شما می‌گویید که باید چرخه‌های مالی اصلاح شود و بعد ما به سراغ ادغام برویم. مزایای اصلی ادغام بانک‌ها در شرایط کنونی چیست؟

بزرگترین مزیت ادغام این است که سرمایه اضافی به وجود می‌آورد؛ برای مثال یک بانک می‌گوید که کمبود سرمایه دارم. قسمتی از این کمبود سرمایه مربوط به وامی است که به دولت داده شده است، قسمتی هم مربوط به وام‌های بخش خصوصی است بنابراین بانک باید از بانک دیگری قرض بگیرد که این هم شرایط خاص خود را دارد. از سوی دیگر برای جلوگیری از این دردسر‌ها در ایران یک راه این است که بانک افزایش نرخ بهره بدهد و بانک‌هایی که افزایش نرخ بهره می‌دهند، عملا به شما می‌گویند که ما کمبود سرمایه داریم و این کمبود سرمایه هم مربوط به همان میزان اولیه سرمایه بانک‌هاست که بجای 12 درصد، 4 درصد تعیین شده بود. یک اتفاق عجیب و غریب در ایران درحال رخ دادن است که بانک مرکزی می‌گوید بیش از 10 درصد نباید بهره داده شود، در حالی که بانک‌ها می‌گویند شما دو حساب باز کنید و ما در یکی 10 درصد و در دیگری 8 درصد بهره می‌ریزیم. بنابراین بانک‌ها یا باید نرخ بهره را افزایش دهند یا باید ادغام شوند.یکی از منافع ادغام همین تامین مالی بانک‌ها ست. اما اگر بانکی 4 میلیارد سرمایه داشته باشد و 28 میلیارد بدهی داشته باشد آن بدهی نیز با بانک منتقل می‌شود و در نتیجه در ادغام نباید بانک قوی با بانک ضعیف ادغام شود، چرا که بانک قوی را نیز دچار مشکل می‌کند. درواقع مانند ازدواج می‌ماند و می‌گوییم بانک الف با بانک ب‌هارمونی دارد، یعنی دو بانک هم از نظر فرهنگی، منطقه‌ای و عملکرد با هم هماهنگ هستند.

  •  با این تفاسیر دو مؤسسه مالی که زیان ده هستند، چطور می‌توانند با ادغام ارزش افزوده ایجاد کنند؟

درست است که زیان‌ها با هم جمع می‌شود، اما هزینه‌های بانک کاهش پیدا می‌کند و شما بجای آنکه دو رییس داشته باشید، یک رییس دارید، شما مجبور هستید که فعالیت‌های موازی را از بین ببرید، شما تنها نمی‌توانستید کارهای بزرگتر را انجام دهید، ولی حال می‌شود خدمات جدید ارائه دهید. ولی وقتی که شما بانک ضعیف و قوی را با هم ادغام می‌کنید، تمام مزایای بانک قوی با بانک ضعیف پایین کشیده می‌شود و این کار زیان خیلی زیادی ایجاد می‌کند.بانک مرکزی افرادی را در نظر می‌گیرد که دارایی‌های دو بانک در حال ادغام را تا زمانی که مشکلات آنها بر طرف شوند، مدیریت کند. به این شکل است که بانک مرکزی نقاط قوت دو بانک را در نظر می‌گیرد تا نقاط ضعف آنها را از بین ببرد. از نظر تجربه ادغام، دو بانک ضعیف خیلی بهتر جواب داده تا ادغام یک بانک قوی با یک بانک ضعیف.

  •  در حالتی که بانک‌ها ادغام می‌شوند، وضعیت سهامداران به چه صورت خواهد بود؟

به این شکل است که اگر هر دو بانک سهامدار داشته باشند و سهامدار آنها عمومی باشد، برای مثال سهام بانک A 26 دلار است و سهام بانک B 13 دلار است، پس هر دو سهم بانک B برابر با یک سهم بانک A است. در یک روش سهام بانک B به شکل سهام بانک دیگر در می‌آید و یک بانک در دیگری ادغام می‌شود و در روش دیگر سهام جمع می‌شود و با یک سهم جدید عوض می‌کنند و سهامداران نیز خشنود می‌شوند. البته در مجموع برای سهامداران منافعی خواهد داشت.

  •  در مباحث حقوقی در ایران هیچ قانونی برای ادغام وجود ندارد. این موضوع را چگونه می‌توان حل کرد؟

در این سمینار 10 هفته‌ای که قرار است برگزار شود، ما مسائل حقوقی و مسائل شرعی این قضیه را نیز باید در نظر بگیریم. ما در این سمینار یک تا دو جلسه را به این مسائل اختصاص می‌دهیم و پیشنهاداتی نیز به مجلس شورای اسلامی ارائه خواهیم داد که چگونه می‌شود این قوانین را ایجاد کرد.

  •  برای ادغام دو بانک باید چه شرایطی مهیا شود؟

این موضوع بستگی به انگیزه این ادغام دارد. یک جایی شما بانک الف هستید که می‌خواهید رشد کنید بجای آنکه10 شعبه جدید ایجاد کنید، بانکی که 10 شعبه را دارد را در خود ادغام می‌کنید و به این ترتیب شرایطی ایجاد می‌کنید که شما به هدف خود برسید. یک شعبه بانک برای آنکه به سود آوری برسد، نزدیک به دو تا سه سال طول می‌کشد و در شرایط ادغام شما می‌توانید شعبه‌های سود آور را نگاه دارید و باقی شعبه‌ها را ببندید. انگیزه دوم ادغام این است که دو مؤسسه کوچک نمی‌توانند در اسکیل بزرگ فعالیت داشته باشند. بانک الف توان مشارکت در ارائه چنین وام‌هایی را ندارد و به همین دلیل با بانک ب ادغام می‌شود تا واجد شرایط این موضوع شود. این اتفاق در سرمایه‌گذاری‌ها نیز اتفاق می‌افتد که برای مثال حداقل سرمایه‌گذاری در یک پروژه 250 هزاردلاراست که شخص الف ندارد و در نتیجه سرمایه خود را با بانک ب ادغام می‌کند تا در این سرمایه‌گذاری وارد شود.

سومین انگیزه این است که یک بانک می‌خواهد در یک بازار جدید ورود کند. برای مثال بانک الف در مشهد بهترین شعب بانکی را در اختیار دارد و بانک ب می‌خواهد در خراسان ورود کند، اولین راه این است که از هیچ شروع کند یا الف را بخرد و بازار آنجا را در اختیار بگیرد.اما به نظر من انگیزه اینکه دو بانک ورشکسته را با هم ادغام کنیم، کاملا اشتباه است. بانک ممکن است ضعیف باشد و با ادغام رشد کند، اما بانک ورشکسته نمی‌تواند با ادغام از بحران خارج شود.تفاوت است میان بانک ضعیف و بانک ورشکسته، بانک ضعیف بانکی است که سرمایه کافی و سود آوری کافی ندارد.

  •  پس ادغام برای بانک‌های ورشکسته مطرح نمی‌شود، شرایط این بانک‌ها به کجا خواهد رسید و چه راه حلی برای آنها مطرح می‌شود؟

وضعیت بانک‌های ورشکسته که یا به تقصیر ورشکسته هستند یا به غیر تقصیر با هم متفاوت است. اگر این بانک‌ها را با بانک‌های قوی تر ادغام کنیم دچار دردسر می‌شویم. بنابراین اگر دو بانک ورشکسته را با هم ادغام کنیم به جایی نمی‌رسیم، ولی با ادغام دو بانک ضعیف به خیلی جاها خواهیم رسید.

در آمریکا تجربه این است که بانک‌هایی که شرایط ادغام ندارند، توسط بانک مرکزی یا سازمان بازرسی بورس یکسری افراد را استخدام می‌کنند تا دارایی‌ها و قرض‌های این بانک‌ها را بررسی و انجام دهند. من معتقدم که اینجا سازمان بورس نقش بسیار حیاتی در این مسئله خواهد داشت. بر خلاف اخبار روزنامه‌ها که سازمان بورس خودش را به طور کامل کنار کشیده است، سازمان بورس نقش بسیار زیادی دارد. به عبارتی وام‌هایی که بانک‌ها داده اند و نمی‌توانند از مردم بگیرند چون دارایی‌های آنها به شکل برج یا غیره منجمد شده است، بورس می‌تواند برای چنین دارایی‌هایی اوراق قرضه منتشر کند که بجای هر صد هزارتومان قرض را به هزار تومان بفروشد و به این ترتیب نقدینگی به بانک باز می‌گردد و کمبود سرمایه آنها پوشش داده می‌شود. این اتفاقات مخصوص کشور ما نیست و در دیگر کشورهای با اقتصاد‌های قوی تر نیز این اتفاقات افتاده است. وقتی که بانک‌های بزرگ امریکایی وام‌های 300 میلیاردی را به بانک‌های آمریکای لاتین دادند و این کشورها پولها را گرفتند، خرج کردند و تولیدی صورت نگرفت، به بحران مالی بین المللی در سال 89 و 90 میلادی ختم شد.سه سناریو پیشنهاد شد، اول اینکه این کشورها فقیر هستند و نمی‌توانند بازپرداخت کنند و باید آن را بخشید، خیلی‌ها اعتراض کردند که باقی کشورهای در حال توسعه هم همین روش را در پیش خواهند گرفت. سناریو دوم این بود که به آنها وام‌های جدید داده شود و بر روی این وام‌های جدید نظارت کنیم که تولید شکل بگیرد و از سود تولید آنها قرض‌ها را پرداخت کنند. در این سناریو هم گفته شد که روش بدی است، چرا که ما پول خوب را به دنبال پول بد می‌اندازیم، کسانی که توان پرداخت وام اول را نداشتند، توان پرداخت وام دوم را نیز نخواهند داشت. اما سناریو سوم این است که قرض‌های کشورهای آمریکای لاتین را در بازار بفرشیم تا بازار ارزیابی کند ارزش آن چقدر است. در این پروسه هر صد دلار قرض مکزیک را ، 10 سنت ارزش‌گذاری کردند. حالا کسی شاید بگوید که من که این 10 سنت را می‌دهم، اما چه چیز نصیب من می‌شود؟ اگر اقتصاد مکزیک قوی شود، شما بجای 10 سنت صاحب 100 دلار می‌شوید، اگر نخواستید صبر کنید، می‌توانید به دولت مکزیک مراجعه کنید و بجای این ده سنت شما 100 دلار پول مکزیک دریافت می کنید.
 

کد خبر 389158

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 3 =