در سال‌هایی که هر «پیام کوتاه» در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند میلیاردها تومان ثروت را جابه‌جا کند، بازار سرمایه ایران بیش از همیشه در معرض شایعات، خبرهای تأییدنشده و تحلیل‌های هیجانی قرار گرفته است.

به گزارش صدای بورس،در سال‌هایی که هر «پیام کوتاه» در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند میلیاردها تومان ثروت را جابه‌جا کند، بازار سرمایه ایران بیش از همیشه در معرض شایعات، خبرهای تأییدنشده و تحلیل‌های هیجانی قرار گرفته است. بسیاری از فعالان، به‌جای مراجعه به سامانه‌های رسمی و رسانه‌های تخصصی، تصمیم‌های خود را بر اساس چند خط نوشته در کانال‌ها و صفحات ناشناس می‌گیرند؛ شایعاتی که گاهی از درون نهادهای سیاست‌گذار بیرون می‌آید و گاهی محصول ترکیب اینفلوئنسرها، منافع پنهان و ضعف روابط‌عمومی‌هاست. در چنین فضایی، در جدیدترین برنامه «دیدگاه» که به همت کانون نهادهای سرمایه‌گذاری ایران برگزار می‌شود؛ سه مهمان این میزگرد امیر لعلی، مدیر روابط‌عمومی و امور بین‌الملل سازمان بورس؛ امیر آشتیانی عراقی، رئیس هیأت‌مدیره شرکت نیکان بازار سرمایه و فعال رسانه‌ای باسابقه و سروش خسروی، روزنامه‌نگار پیشکسوت بازار سرمایه از سه زاویه رسانه، روابط‌عمومی و خبر به این پرسش پاسخ داده‌اند که چرا مردم به شایعه بیشتر از منبع رسمی اعتماد می‌کنند و چطور می‌توان با ارتقای سواد رسانه‌ای و مالی، بازار را در برابر موج شایعات ایمن‌تر کرد.

* از نگاه رسانه، شایعه دقیقاً چه معنایی دارد؟ آیا هر خبری که منبعش نامشخص باشد شایعه است؟ و به نظر شما امروز که رسانه‌های مدرن و شبکه‌های اجتماعی گسترش پیدا کرده‌اند، چرا شایعات این‌قدر سریع منتشر می‌شوند و این‌قدر سریع اثر می‌گذارند؟
امیر آشتیانی عراقی: از نگاه رسانه‌ای یک نکته مهم این است که «آنچه مطرح می‌شود تا وقتی راستی‌آزمایی نشده، نمی‌توان گفت اتفاق افتاده یا نه». یعنی شایعه در واقع یک ادعاست که هنوز فکت و مرجع رسمی پشتش ننشسته است. اما اینکه چرا شایعه بیشتر از خبر رسمی ضریب نفوذ دارد، به نظرم به یک کلمه برمی‌گردد: جذابیت. جذابیتی که در شایعه و اخبار غیررسمی وجود دارد، در بین عامه مردم باعث می‌شود ضریب رشد و انتشار آن بالا برود. آدم‌ها به‌طور طبیعی دوست دارند احساس کنند از «پشت پرده» خبر دارند؛ یعنی از چیزی مطلع‌اند که هنوز برای بقیه اتفاق نیفتاده یا دیگران به آن دسترسی ندارند. در دیالوگ‌های روزمره‌مان هم این را می‌بینیم؛ مدام می‌شنویم که «ما یک آشنایی داریم»، «یک کسی را می‌شناسیم» که این خبر را داده یا آن اتفاق را دیده است. اینکه شما یک چیزی را می‌دانید که بقیه از آن خبر ندارند، برایتان ایجاد ارزش و احساس برتری می‌کند. شایعه دقیقاً از همین احساس تغذیه می‌کند. از سوی دیگر، سرعت انتشار شایعات هم به‌طور مستقیم به توسعه تکنولوژی گره خورده است. زمانی شایعه باید دهان‌به‌دهان می‌چرخید؛ امروز با یک استوری یا یک پیام در یک کانال، ظرف چند دقیقه در هزاران گوشی می‌نشیند. به همین دلیل است که حتی اگر ضریب تحقق شایعات پایین باشد مثلاً ۲۰درصد وزن ذهنی آن در ذهن مخاطب از همین نسبت هم بیشتر به نظر می‌رسد. مخاطب می‌بیند که «چند بار هم درست از آب درآمده» و همین برایش کافی است تا به بقیه شایعات هم ضریب بدهد.

* رسانه‌ها در این میان چه می‌کنند؟ آیا خود رسانه‌ها اسیر شایعات نمی‌شوند؟
امیر آشتیانی عراقی: قطعا؛ رسانه‌ها هم گاهی اسیر شایعه می‌شوند. اما رسانه حرفه‌ای تلاش می‌کند قبل از انتشار، از مرجع رسمی استعلام بگیرد. باید به این نکته توجه کنیم که در عمل، دو چالش داریم؛ یکی تغییر بستر رسانه است یعنی مهاجرت مخاطب از رسانه‌های رسمی به شبکه‌های اجتماعی و دیگری آماده بودن ذهن مخاطب برای پذیرش شایعات. ذائقه مخاطب در سال‌های اخیر به گونه‌ای شکل گرفته که خبر رسمی و زبان خشک برایش کمتر جذاب است، در حالی که یک متن هیجانی در یک کانال ناشناس می‌تواند فوری توجهش را جلب کند. نقش رسانه، اگر بخواهد درست عمل کند، باید برعکس این روند باشد؛ یعنی رسانه به جای اینکه خود به تریبون شایعه تبدیل شود، کارکرد اصلی‌اش «فکت‌چک و راستی‌آزمایی» باشد. اما واقعیت این است که فشار رقابت، کمبود منابع و توقع جذب مخاطب، گاهی رسانه‌ها را هم به سمت بازنشر شایعات می‌برد؛ ولو با تیترهای محتاطانه‌تر.

* چرا فعالان تا این حد تحت تأثیر شایعات‌اند؟ مشکل از ضعف اطلاع‌رسانی است، از جنس هیجان بازار است یا ساختار تصمیم‌گیری ما این فضا را می‌سازد؟
سروش خسروی: بستر اصلی شایعه «ابهام» است. هرجا ابهام زیاد باشد، شایعه رشد می‌کند. در بازار سرمایه، نمونه‌های واضحش را در موضوعاتی مثل بودجه، نرخ خوراک، نرخ انرژی و سیاست‌های کلان دیده‌ایم. وقتی قواعد بازی شفاف نیست، فرمول‌ها مدام تغییر می‌کند و سیگنال‌های رسمی متناقض است، شایعه جای خالی اطلاع‌رسانی روشن را پر می‌کند.
اگر به دهه ۷۰ و ۸۰ برگردیم، شایعات بازار سرمایه بیشتر «اطلاعات نهانی» بود؛ اطلاعاتی که از داخل شرکت‌ها یا حلقه‌های محدود به بیرون نشت می‌کرد و بیشتر هم با هدف «پوش سهم» و بازی با قیمت منتشر می‌شد. یعنی گروه‌هایی که سهمی را داشتند، خبرهایی واقعی یا نیمه‌واقعی را پخش می‌کردند تا توجه بازار را به آن نماد جلب کنند.
اما از اوایل دهه ۹۰، با پررنگ شدن نقش سیاست‌گذار و دولت در تعیین متغیرهای کلیدی، جنس شایعات عوض شد. از دل نهادهای سیاست‌گذار، «فیک‌نیوزهایی» بیرون می‌آمد که مستقیم روی صنایع و بازار اثر می‌گذاشت. یعنی مسیر شایعه‌سازی از کف بازار و سهامدار خرد، به سمت اتاق‌های سیاست‌گذاری و ذینفعان بزرگ‌تر حرکت کرد. روند شایعه‌سازی هم تغییر کرده است. قبلاً شایعه بیشتر حول یک نماد یا یک صنعت خاص بود؛ امروز شایعاتِ بودجه‌ای، ارزی، مالیاتی، نرخ خوراک، قیمت‌گذاری و... روی کل بازار سایه می‌اندازد. این همان چیزی است که فضای بازار را بسیار حساس و مستعد واکنش‌های هیجانی به هر خبر تأییدنشده کرده است.

* وقتی یک شایعه در بازار راه می‌افتد، روابط‌عمومی چه باید بکند؟ سکوت کند؟ سریع واکنش نشان دهد؟ لحن تکذیب یا توضیح چقدر مهم است؟ و مهم‌تر از آن، چه کارهای پیشگیرانه‌ای می‌توان انجام داد تا شایعات کمتر اثر بگذارند؟
امیر لعلی: اگر از منظر خبر نگاه کنم، شایعه معمولاً عناصری از خبر را در خود دارد؛ یعنی درباره یک موضوع واقعی حرف می‌زند، اما مشکلش این است که «مرجع روایت» مشخصی ندارد و با نیت‌های خاصی منتشر می‌شود. شایعه اغلب روی نقاط مبهم و پنهان سیستم سوار می‌شود. در بازار سرمایه، رکن مهم کار ما «تقارن اطلاعاتی» و شفافیت است. هرجا عدم تقارن اطلاعاتی وجود داشته باشد، شایعه رشد می‌کند. بنابراین، وظیفه روابط‌عمومی فقط این نیست که منتظر بماند و اگر رسانه‌ای رسمی شایعه‌ای را منعکس کرد، تازه وارد میدان شود. ما باید دو کار را هم‌زمان انجام دهیم؛ اول، نسبت به شایعاتی که در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بازتاب پیدا می‌کند و روی بازار اثر می‌گذارد، سکوت نکنیم و پاسخ بدهیم؛ دوم، اقدامات پیشگیرانه برای کاهش زمینه‌های شایعه‌سازی انجام دهیم؛ یعنی اطلاعات مهم و حساس را قبل از اینکه شایعه روی آن سوار شود، به‌صورت شفاف، به‌موقع و قابل‌فهم منتشر کنیم.
یکی از آسیب‌ها این است که بعضی سازمان‌ها در مواجهه با شایعات، یا دیر واکنش نشان می‌دهند یا واکنششان نادقیق و از سر شتاب‌زدگی است. وقتی شما چند بار خبری را «بد تکذیب» می‌کنید یا بعداً مشخص می‌شود که تکذیب‌تان کامل نبوده، اعتماد عمومی نسبت به تکذیب‌های بعدی هم کاهش پیدا می‌کند. این سابقه، دست شایعه‌سازها را باز می‌گذارد تا موج‌سواری کنند.

* امروز در بازار سرمایه شاهد ظهور «اینفلوئنسرها» هستیم؛ افرادی که در شبکه‌های اجتماعی تحلیل و خبر مالی منتشر می‌کنند و بعضاً چند صد هزار دنبال‌کننده دارند. چرا بازار به این افراد و سایر منابع غیررسمی، بیشتر از رسانه‌های رسمی و روابط‌عمومی‌ها واکنش نشان می‌دهد؟
امیر لعلی: یکی از پدیده‌های مهم سال‌های اخیر، ظهور اینفلوئنسرهاست؛ یعنی اینفلوئنسرهایی که در حوزه مالی و سرمایه‌گذاری فعال‌اند. این افراد معمولاً محتوایشان را طوری تنظیم می‌کنند که ترکیبی از اخبار درست، تحلیل‌های شخصی و بعضاً شایعات باشد. همین ترکیب، برای مخاطب جذاب است؛ چون هم حس «خبر محرمانه» می‌دهد و هم برایش تحلیل آماده می‌کند. از سوی دیگر، بخش عمده‌ای از سهامداران حقیقی در سال‌های اخیر زیان دیده‌اند. همین تجربه زیان، زمینه «همذات‌پنداری» با اینفلوئنسرها را فراهم کرده است؛ یعنی وقتی یک فرد در صفحه‌اش با زبان ساده، احساسی و بعضاً عصبانی حرف می‌زند و علیه وضع موجود نقد می‌کند، سهامدار زیان‌دیده با او همراه می‌شود و دکمه فالو را می‌زند.
بعضی از این افراد با خرید دنبال کننده یا ساختن تصویر کاذب از موفقیت، تلاش می‌کنند «اعتبار گروهی» برای خودشان بسازند؛ یعنی این‌طور القا کنند که پشت سرشان یک جریان حرفه‌ای وجود دارد. در این میان، رسانه‌های رسمی و روابط‌عمومی‌ها، به دلایل مختلف از جمله محدودیت ساختاری، محافظه‌کاری و چیزی که در نظریه ارتباطات به آن «مارپیچ سکوت» می‌گویند از میدان رقابت عقب افتاده‌اند. بسیاری از روابط‌عمومی‌ها «کنج عافیت» را انتخاب کرده‌اند و ترجیح می‌دهند در موضوعات حساس سکوت کنند؛ همین سکوت، میدان را کاملاً در اختیار بازیگران غیررسمی گذاشته است.
یک نظرسنجی که در بازار سرمایه انجام شده، تصویر روشنی از این جابه‌جایی منبع اطلاعات می‌دهد: حدود ۵۱ درصد فعالان بازار که ۸۸ درصد آنها سابقه فعالیت بیش از سه‌سال دارند اعلام کرده‌اند که داده‌های خود را از تلگرام می‌گیرند. در مقابل، سامانه کدال تنها منبع اصلی ۱۶ درصد پاسخ‌دهندگان بوده است. این یعنی اکثریت، به جای مراجعه مستقیم به منبع رسمی اطلاعات ناشر، ترجیح می‌دهند از کانال‌ها و گروه‌های تلگرامی خبر بگیرند. باید چند کار را به‌صورت موازی دنبال کنیم؛
ارتقای سواد مالی: سهامدار باید اصول اولیه تحلیل، ریسک، تنوع‌بخشی و... را بشناسد تا هر سیگنالی او را تکان ندهد.
ارتقای سواد رسانه‌ای: مخاطب باید یاد بگیرد که چگونه «سره را از ناسره» تشخیص دهد؛ منبع، سابقه، ذینفع بودن یا نبودن و نوع لحن را بسنجند.
توانمندسازی روابط‌عمومی‌ها: روابط‌عمومی در بازار سرمایه باید هم دانش مالی داشته باشد و هم ابزار و دانش روابط‌عمومی مدرن را؛ از زبان ساده و قابل فهم تا حضور فعال در شبکه‌های اجتماعی.
ایجاد اعتماد نهادی: تا وقتی تصور عمومی این است که نهادهای رسمی یا دیر اطلاع‌رسانی می‌کنند یا به زبان غیرشفاف حرف می‌زنند، میدان به نفع منبع غیررسمی است.
شناسنامه‌دار کردن تولیدکنندگان محتوا: اگر قرار است تبلیغ، رپورتاژ یا توصیه سرمایه‌گذاری منتشر شود، باید جریان مالی پشت آن شفاف باشد. مخاطب حق دارد بداند چه کسی با چه ذی‌نفعی دارد به او سیگنال می‌دهد.

* سؤال عملی این است که آیا باید به شایعه‌سازها پاسخ داد؟ اگر بله، به همه یا فقط بعضی‌ها؟ و اگر نه، خطر سکوت چیست؟
امیر لعلی: یک نسخه واحد را نمی‌توان برای همه شایعات پیچید. اما یک معیار مهم این است که ببینیم یک شایعه «چه میزان درگیری» ایجاد کرده است؛ یعنی چند درصد از جامعه مخاطب را درگیر خودش کرده، چه حجمی از معامله را تحت‌تأثیر قرار داده و چه فضایی ساخته است. اگر شایعه‌ای فقط در یک دایره محدود می‌چرخد، شاید پاسخ مستقیم به آن، بیش از اینکه کمک کند، باعث دیده شدنش شود. اما اگر شایعه‌ای به نقطه‌ای رسیده که ذهن و رفتار بخش مهمی از بازار را درگیر کرده، سکوت روابط‌عمومی و رسانه رسمی عملاً به معنای تأیید ضمنی تلقی می‌شود.
در عمل، ما گاهی نسبت به شایعات پرتأثیر سکوت می‌کنیم و این سازمان‌ها را به سمت انفعال می‌برد. رسانه‌های رسمی هم به دلیل محدودیت‌های چارچوبی مثلاً الزام به دبل‌چک منابع از اینفلوئنسرها عقب می‌افتند. یک مثال مشهور در سطح جهانی، ماجرای رونالدو و نوشابه است که یک حرکت ساده در نشست خبری، چنان موج رسانه‌ای ساخت که بسیاری از رسانه‌های سنتی را غافلگیر کرد؛ در حالی که شبکه‌های اجتماعی و اینفلوئنسرها خیلی سریع روایت خودشان را ساختند. از طرف دیگر، بعضی شایعات «تاکتیکی» هستند؛ یعنی هدفشان این است که روابط‌عمومی را مجبور کنند وارد بازی توضیح و تکذیب شود و به این وسیله اطلاعات بیشتری را لو بدهد یا حواسش را از موضوعات اصلی پرت کند. بنابراین باید یک واحد «پایش و ارزیابی» قوی وجود داشته باشد که مدام بسنجد کدام شایعه ارزش پاسخ دارد، کدام‌یک باید با اطلاع‌رسانی پیشگیرانه خنثی شود و کجا سکوت، کم‌هزینه‌تر است.

* این روزها خیلی درباره «سواد رسانه‌ای» صحبت می‌شود. شما سواد رسانه‌ای را چه می‌دانید و فکر می‌کنید چه نهادی مسئول آموزش آن است؟
امیر آشتیانی عراقی: در یک تعبیر ساده اما عمیق، سوادرسانه‌ای یعنی «توانایی تمیز دادن سره از ناسره» که به نوعی تعریف نقد هم به حساب می‌آید یعنی فرد بتواند تشخیص دهد کدام پیام معتبر است، کدام منبع قابل اعتماد است، کجا با او بازی احساسی می‌شود و کجا داده واقعی به او می‌دهند. بدون شک این سواد، یک‌شبه و فقط با یک واحد درسی ساخته نمی‌شود. نقطه شروع، «خانواده» است. خانواده‌ها باید از سنین پایین به بچه‌ها یاد بدهند که هرچیزی را که می‌بینند و می‌شنوند، به سرعت باور نکنند؛ پرسشگر باشند، منبع را بررسی کنند و برای پذیرش شواهد بیشتری بخواهند. بعد از آن بالطبع نقش «مدرسه» مهم است؛ نه لزوماً با اضافه کردن یک کتاب جدید، بلکه با گنجاندن مفاهیم سواد رسانه‌ای در دل سایر دروس و فعالیت‌های مدرسه. همان‌طور که درباره حقوق شهروندی، محیط زیست یا مهارت‌های زندگی صحبت می‌کنیم، درباره رسانه و شبکه‌های اجتماعی هم باید حرف بزنیم. نسل Z و نسل‌های بعدی، به‌طور ذاتی با تکنولوژی عجین‌تر هستند. این نسل از کودکی با موبایل، تبلت و اینترنت بزرگ می‌شوند. اگر ما برای این نسل، سواد رسانه‌ای را جدی نگیریم، در واقع آنها را در برابر یک سیل عظیم محتوا، بی‌دفاع رها کرده‌ایم. این آموزش می‌تواند حتی در پشت کتاب‌ها، در مثال‌ها، در فعالیت‌های جمعی و کارگروهی، جا بیفتد. لازم نیست حتماً کتاب جداگانه‌ای به اسم «سواد رسانه‌ای» تعریف شود، مهم تقویت مهارت پرسشگری و تحلیل پیام است. بعد از آن و مثلاً از ۱۷ سالگی به بالا خود فرد هم مسئول است. مخاطب بالغ، دیگر نمی‌تواند همه تقصیر را گردن سیستم بیندازد. او باید برای یادگیری، جستجو کند؛ کتاب بخواند، دوره ببیند، از منابع معتبر آموزش بگیرد و خودش را در برابر موج شایعات و فیک‌نیوزها مجهز کند.

* از زاویه خبرنگاری، آیا شما و همکارانتان تحت فشار قرار می‌گیرید که به برخی موضوعات نپردازید یا بعضی خبرها را منتشر نکنید؟ آیا این فشارها خود به شایعه‌سازی دامن نمی‌زند؟
سروش خسروی: واقعیت این است که فشار وجود دارد و انکارش هم بی‌فایده است. من یک خاطره مشخص را همیشه مثال می‌زنم. ۱۵ دی ۹۲، روزی که به خاطر شایعه‌ای درباره نرخ خوراک پتروشیمی‌های گازی، بازار ریزش شدیدی را تجربه کرد. آن روز، ما در تحریریه خبر داشتیم که خبرِ پشتِ این شایعه چیست و تصمیم گرفتیم آن را دقیق و مستند منتشر کنیم.
اما پیش از انتشار، تماس‌هایی از ذی‌نفعان گرفته شد که می‌خواستند جلوی انتشار را بگیرند یا حداقل متن را تغییر دهند. تیم تحریریه مقاومت کرد و در نهایت گزارش به همان شکلی که باید، منتشر شد. این تجربه برای من نمونه‌ای از جایی است که اگر رسانه کوتاه می‌آمد، شایعه‌سازی، دست بالا را پیدا می‌کرد. نمونه دیگر هم اینکه در ماجرای مصاحبه رئیس سازمان بورس با یک خبرگزاری غیرتخصصی، ما عین صحبت‌ها را هم به شکل متن و هم مصاحبه تصویری منتشر کردیم. با وجود این، برخی از افراد همچنان به خبر غلط قبلی استناد می‌کردند. یعنی حتی وقتی سند و مدرک رسمی وجود دارد، اگر مخاطب بخواهد به شایعه بچسبد، به راحتی آن را رها نمی‌کند.
به دو کلیدواژه برمی‌گردیم. سواد رسانه‌ای و اعتماد به رسانه‌های رسمی. تا وقتی مخاطب یاد نگیرد که خبر را از کجا بگیرد و چگونه صحتش را بسنجد، و تا وقتی رسانه‌های رسمی نتوانند اعتماد عمومی را جلب کنند، شایعه همیشه یک قدم جلوتر خواهد بود.

امیر لعلی: اول اینکه بازار سرمایه ایران به‌شدت نیازمند یک «مرکز راستی‌آزمایی مالی» است؛ جایی که بتواند به‌صورت تخصصی و بی‌طرفانه، خبرها و شایعات مالی را بررسی و نتیجه را برای عموم منتشر کند. در نبود چنین مرجعی، هر کانال و صفحه‌ای برای خود نقش مرجع را بازی می‌کند.
دوم، ادبیات رسانه‌های رسمی و روابط‌عمومی‌ها باید تغییر کند. ما نمی‌توانیم با زبان کاملاً فنی، خشک و غیرقابل‌فهم برای عموم، در برابر موج محتواهای احساسی شبکه‌های اجتماعی بایستیم. باید محتوا را ساده‌سازی کنیم، از زبان قابل‌فهم و حتی تا حدی احساسی اما دقیق استفاده کنیم تا حرف درست، شنیده شود.
سوم، انتشار محتوای معتبر باید در یک پلتفرم مشخص و متمرکز تجمیع شود.پلتفرمی که قرار است با رویکرد حرفه‌ای‌تر و مدرن‌تر، نقش مرجع اطلاعاتی و تحلیلی را برای فعالان بازار ایفا کند.
چهارم، لازم است برای اینفلوئنسرهای مسئول و حرفه‌ای، یک «الگو» ایجاد شود؛ یعنی به جای نفی مطلق اینفلوئنسرها، باید نمونه‌های قابل‌اتکای آنها را تقویت کرد و استانداردهایی برای فعالیت مسئولانه در این حوزه تعریف شد.

امیر آشتیانی عراقی: هر فرد باید برای خود یک «الگوی ایمنی‌سازی شخصی» در برابر شایعات و سیگنال‌ها داشته باشد؛ به‌طور مشخص یک راستی‌آزمایی اولیه؛ مشخصا در بازار سرمایه حداقل کاری که می‌توان کرد این است که اطلاعات را با منابع رسمی مثل کدال چک کنیم. اگر شایعه‌ای درباره صورت‌های مالی، افزایش سرمایه، قرارداد جدید و... مطرح می‌شود، اولین واکنش باید مراجعه به منبع رسمی باشد، نه فوروارد کردن پیام. حرکت دوم می‌تواند سنجش مقدماتی باشد؛ فرد باید ارزیابی اولیه‌ای انجام دهد؛ آیا این خبر با روندهای گذشته سازگار است؟ منبعی که این خبر را منتشر کرده، سابقه قابل قبولی دارد؟ آیا ذی‌نفعی آشکار یا پنهان در میان است؟
نکته سوم قطعا کنترل هیجان است؛ شاید مهم‌ترین مرحله همین باشد. بسیاری از تصمیم‌های اشتباه در بازار نه به‌خاطر کمبود داده که به‌خاطر غلبه هیجان گرفته می‌شود. فاصله گرفتن چندساعته از خبر، مشورت با یک فرد خبره و فکر کردن دوباره، می‌تواند جلوی بسیاری از تصمیم‌های مخرب را بگیرد. هر تحلیل مالی اشتباه، می‌تواند زندگی یک فرد را به‌طور جدی تحت‌تأثیر قرار دهد. داستان‌هایی از افرادی وجود دارد که با تکیه بر یک سیگنال یا یک تحلیل ظاهراً جذاب، بخش عمده‌ای از پس‌انداز سال‌های زندگی‌شان را از دست داده‌اند. بنابراین، «ایمنی‌سازی فردی» در برابر شایعه، دیگر یک توصیه لوکس نیست، بلکه یک ضرورت حیاتی است.

سروش خسروی: «هر محتوایی ذی‌نفعی دارد»؛ یعنی پشت هر خبر، تحلیل، گزارش یا حتی یک توییت، معمولاً کسی هست که از جهت‌گیری آن سود یا زیان می‌بیند. مخاطب باید این سؤال را همیشه در ذهن داشته باشد که «چه کسی از انتشار این پیام سود می‌برد؟». باید قبل از انتشار یا حتی باور یک خبر مهم، آن را حداقل از دو منبع مستقل چک کنیم. این اصل ساده، اگر به عادت تبدیل شود، می‌تواند حجم زیادی از شایعات و فیک‌نیوزها را خنثی کند.
«لطفاً به تلفن‌های خبرنگاران پاسخ دهید.» او توضیح می‌دهد که بسیاری از مواقع، خبرنگار برای روشن شدن یک ابهام یا راستی‌آزمایی یک خبر، با مرجع رسمی تماس می‌گیرد؛ اما وقتی پاسخ نمی‌شنود، میدان برای روایت‌های غیررسمی و شایعه‌ساز باز می‌ماند. پاسخ‌گویی به‌موقع به خبرنگار، یکی از ساده‌ترین و مؤثرترین راه‌ها برای بستن مسیر شایعه است.

شماره ۶۱۹ هفته نامه اطلاعات بورس