تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۱

بازار خودرو این روزها دقیقاً شبیه خودرویی است که ترمز دستی‌اش را کشیده‌اند و با هر گاز دادن، صدای نارضایتی از همه‌جایش بلند می‌شود.

بازار خودرو این روزها دقیقاً شبیه خودرویی است که ترمز دستی‌اش را کشیده‌اند و با هر گاز دادن، صدای نارضایتی از همه‌جایش بلند می‌شود. از مصرف‌کننده تا خودروساز، از شورای رقابت تا سهامدار، هیچ‌کس از این سواری راضی نیست! هیچ‌کس هم مسئولیت آن را گردن نمی‌گیرد. هر جای این خودرو را که دست بزنید، از جای دیگری یک صدای گوشخراش بلند می‌شود.
در این میان، شورای رقابت نقش چراغ راهنمایی را دارد که همیشه و برای هر اقدامی قرمز است. برخلاف نام و مرامش، نه راهی برای رقابت باز می‌کند، نه مسیر را برای آزادسازی قیمت‌ها مشخص. تنها چیزی که تغییر می‌کند، تابلو قیمت‌هاست، آن هم به نفع هیچ‌کس.

از یک طرف، قیمت خودروها هر روز سرعت می‌گیرد و انتهای جاده قیمت پیدا نیست و راننده به‌جای ترمز، پایش را محکم‌تر روی گاز می‌فشارد. از طرف دیگر، سهامداران خودرویی‌ که امید داشتند با داغ شدن بازار خودرو، موتور سهامشان هم گرمتر شود، حالا فهمیده‌اند که نباید سوار این وسیله نقلیه می‌شدند.

در این بازار پرآشوب، خودروسازان می‌گویند هزینه تولید بالا رفته و راهی جز افزایش قیمت نیست، شورای رقابت از قیمت‌گذاری (ظاهرا در دفاع از مصرف‌کننده) دفاع می‌کند، مصرف‌کننده از قیمت نهایی شوکه می‌شود و سهامدار هم با حسرت به تابلوی معاملات چشم دوخته است؛ سیاستگذار نابلد هم خیال خود را راحت و کل بازار را رها کرده است. به نظر می رسد سیاستگذاری برای صنعت خودرو نه در جاده ها بلکه در تونل‌های تاریک انجام می‌شود دلیل آن هم کاملا روشن است؛ ساده‌تر بگوییم، گویی همه در یک جزیره گیر افتاده‌اند و ناچارند تنها از چند خودرو، آن هم با هر قیمت اعلامی، استفاده کنند.

در بازارهای جهانی، اگر بخواهی خودرو مشابهی بخری، شاید نصف این قیمت را هم نپردازی، ولی در این جزیره‌ خاص، خودرو کالای لوکس است و مشتری باید با لبخند کارت بکشد و بگوید «بزن بریم!» در بازارهای جهانی، خریدار ناز می‌کند و فروشنده با التماس. در بازار خودرو کشورمان جای این دو عوض شده است.

اما ماجرای بورس و سهامداران خودرویی جالب‌تر است. سال گذشته خیلی‌ها با هیجان می‌گفتند «بازار خودرو در آستانه تحول است» و سهم‌هایی مثل خساپا و خودرو را با امید به جهش قیمت می‌خریدند. اما امروز که سینه‌ «خساپا» به خس‌خس افتاده و «خودرو» که در جاده صاف هم توان حرکت ندارد، پشیمانند که چرا روی اسب مرده شرط‌بندی کرده‌اند.

پسران بد بورس،همان دو خودروساز قدیمی که هر بار با وعده‌ «تغییر ساختار» و «آزادسازی قیمت» سر و صدا به پا می‌کنند این بار هم نشان دادند که چندان قابل اعتماد نیستند. در مسیر پرپیچ‌وخم بورس، موتورشان همیشه روشن است، اما مقصدشان معلوم نیست!

در نهایت، داستان خودرو در ایران شبیه فیلمی است که همه نقش اولش را بازی می‌کنند اما هیچ‌کس از فیلمنامه خبر ندارد. هر کس ساز خودش را می‌زند: یکی قیمت را بالا می‌برد، دیگری وعده‌ی اصلاح می‌دهد، آن وسط هم سهامدار مانده و نمی‌داند باید پیاده شود یا هنوز به آینده امیدوار باشد…

مهناز شوقی _روزنامه نگار