به گزارش صدای بورس، در روزهای اخیر، عددی در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفته است: ۹۰۰۰ دلار برای هر اونس طلا.بر اساس برخی نمودارها ادعا میشود که اگر قیمت طلا متناسب با رشد حجم نقدینگی در ایالات متحده حرکت میکرد، امروز باید چندین برابر نرخ فعلی میبود.
در نگاه نخست، این استدلال منطقی به نظر میرسد؛ چراکه با افزایش پایه پولی و چاپ دلارهای جدید، انتظار میرود ارزش دلار کاهش یافته و در نتیجه، قیمت طلا افزایش یابد. اما واقعیت اقتصادی، بسیار پیچیدهتر از چنین نسبتگیری سادهای است.
رابطهی طلا و نقدینگی؛ پیچیدهتر از ظاهر ماجرا
رابطه میان حجم پول و قیمت طلا، تنها در ظاهر مستقیم به نظر میرسد. در گذشته، زمانی که دلار آمریکا دارای پشتوانهی طلا بود، این ارتباط معنا و مصداق واقعی داشت. اما در نظام پولی کنونی که بر پایهی پول فیات استوار است، دیگر پیوند حقوقی یا اقتصادی مشخصی میان دلار و طلا وجود ندارد.
از این رو، افزایش نقدینگی (M۲) الزاماً به رشد قیمت طلا منجر نمیشود؛ چراکه سازوکارهای خلق پول، انتقال سرمایه و انتظارات تورمی، مسیرهای متفاوتی را طی میکنند.
گزینش دادهها؛ خطای رایج در استدلالهای سادهانگارانه
بسیاری از نمودارهایی که از «فاصلهی میان رشد نقدینگی و قیمت طلا» سخن میگویند، بر مبنای انتخابهای گزینشی طراحی شدهاند.
اغلب مبنای محاسبات، سالهایی است که طلا در اوج قیمتی خود قرار داشته (مانند سالهای ۱۹۸۰ یا ۲۰۱۱) تا تفاوت عددی بیشتر به نظر برسد. اما اگر همان تحلیل برای دورههای عادیتر انجام شود، شکاف میان این دو متغیر تا حد زیادی از بین میرود. در واقع، نتیجه از پیش تعیین شده است و دادهها برای تأیید آن تنظیم میشوند.
پول چاپشده، الزاماً تورمزا نیست
افزایش حجم پول تنها زمانی منجر به تورم میشود که آن پول در گردش باشد. در دو دههی اخیر، سرعت گردش پول در اقتصاد آمریکا به شکل محسوسی کاهش یافته است؛ افراد و بنگاهها تمایل دارند نقدینگی خود را حفظ کنند نه مصرف.
در عین حال، رشد تولید واقعی کالا و خدمات نیز بخشی از اثر تورمی افزایش پول را خنثی کرده است. بنابراین، افزایش M۲ بهتنهایی نمیتواند مبنای معتبری برای پیشبینی قیمت طلا باشد.
بازار جهانی طلا، پدیدهای فراتر از مرزهای آمریکا
قیمت طلا حاصل تعامل میلیونها سرمایهگذار در سراسر جهان است. عواملی همچون تقاضای مصرفی در چین و هند، سیاستهای بانکهای مرکزی، نرخ بهرهی واقعی، و تحولات ژئوپلیتیکی نقش تعیینکنندهای در شکلگیری قیمت طلا دارند.
در نتیجه، مقایسهی قیمت جهانی طلا صرفاً با یک شاخص پولی از اقتصاد آمریکا، همانند سنجش اقلیم زمین با دماسنج یک شهر است.
تجربهی تاریخی چه میگوید؟
تجربهی دهههای گذشته، ارتباط قطعی میان رشد نقدینگی و قیمت طلا را رد میکند. در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، نقدینگی در آمریکا پیوسته رشد داشت، اما بهای طلا تقریباً ثابت ماند. در مقابل، در سالهای اخیر که رشد نقدینگی کاهش یافته است، طلا افزایش قیمت را تجربه کرده است. چنین واگراییهایی نشان میدهد که رابطهی مستقیم میان طلا و M۲ وجود ندارد.
چرا همچنان این نظریه تکرار میشود؟
زیرا سادهسازی، همواره مخاطب بیشتری دارد. یک نمودار با دو خط صعودی و عددی بزرگ، بسیار جذابتر از تحلیلی است که به بررسی متغیرهایی چون نرخ بهرهی واقعی، سرعت گردش پول و شاخص دلار میپردازد.
اینگونه روایتها بیش از آنکه جنبهی تحلیلی داشته باشند، رنگ و بوی تبلیغاتی دارند — بهویژه هنگامی که هدف آنها تحریک تقاضا برای خرید طلاست.
در نهایت، طلا نه بازتابی از حجم پول، بلکه انعکاسی از اعتماد، نرخ بهره و سطح ریسک در اقتصاد جهانی است.