در ادبیات مالی، وجود سقف و کف ناشی از محدودیت دامنه نوسان باعث ایجاد اثری به نام اثر ربایش یا Magnet Effect میشود، حال ایجاد فاصله نامساوی بین سقف و کف (تا قیمت پایانی) باعث کاهش قدرت ربایش جهتی میشود که فاصله بیشتری با قیمت پایانی دارد. یعنی قدرت ربایش صف فروش در منفی ۲ درصد، نسبت به قدرت ربایش صف خرید در مثبت ۶ درصد برای سهمی که در قیمت صفر تابلو در حال معامله است بسیار بیشتر است. دامنه نامتقارن باعث طولانی و فرسایشیتر شدن دوره اصلاح نسبت به دوره رشد میشود که این خود کاهش کارایی عملیاتی را موجب میشود.
ضرورت دارد که دامنه نوسان به صورت مدیریت شده حذف شود اما نه به یکباره، یکی از سازوکارها این است که در محاسبه قیمت پایانی تا دامنه مثبت و منفی ۱۰ درصد حجم مبنایی در نظر گرفته شود که هم اکنون در حال استفاده است، اما امکان معامله در خارج از محدوده فوق نیز وجود داشته باشد تا صف خرید و فروش تشکیل نشود ولی تاثیرگذاری معاملات خارج از محدوده ۱۰ درصدی در محاسبه قیمت پایانی محدود شود. برای مثال برای یک سهم فرضی که حجم مبنای آن مثلا ۱۰ میلیون سهم است، معاملات درون بازه منفی ۱۰ تا مثبت ۱۰ درصد با ضریب عادی (یعنی یک) لحاظ شود، اما در صورتی که معاملهای با حجم یک میلیون سهم روی مثبت۲۰ درصد انجام شود، ضریب این معامله در محاسبه قیمت پایانی به جای یک، برابر ۰.۵ (یا هر عددی که مناسب شرایط بازار باشد) لحاظ شود.
بنابراین وزن معاملات نامتعارف که با فاصله زیادی از قیمت پایانی دیروز انجام میشوند ناچیز خواهد بود و نمیتوان به فرض با انجام یک معامله یک میلیارد تومانی ارزش بازار یک شرکت ۱۰۰ هزار میلیارد تومانی را نصف یا دو برابر کرد. با گذشت زمان میتوان حجم مبنا و ضریب تاثیر را نیز حذف کرد و کشف قیمت را به بازار سپرد.
این اتفاق رفته رفته باعث شکل گیری این سوال اساسی در اذهان خواهد شد که اساسا فارغ از قیمت معامله که روی تابلو (و عموما بر اساس هیجانات روز بازار) در حال معامله است، ارزش ذاتی یک سهم چه عددی است و فضای تحلیلی نیز بازتر خواهد شد. همچنین دست مدیران سبد و مدیران سرمایهگذاری صندوقها و شرکتها برای اصلاح پرتفو بازتر خواهد بود و در نهایت به کارایی عملیاتی بازار کمک شایانی میکند.
علی آهو، مدیر سبد شرکت سبدگردان کاریزما
منبع: هفته نامه اطلاعات بورس شماره ۳۹۵
نظر شما